سر

/sar/

    apex
    crest
    lid
    nib
    point
    sharp
    sir
    summit
    tip
    top
    vertex
    head

فارسی به انگلیسی

سر از پا نشناختن
effervesce

سر براه
docile, dutiful, lamblike, tractable, submissive, supple, tame

سر بری
decapitation

سر بریدن
decapitate, behead, immolation, slaughter

سر بریدن به خاطر نذر
immolate

سر بسر کسی گذاشتن
annoy

سر بطری بازکن
corkscrew

سر بنیه
locker room

سر به اسمان کشیدن
rise, spring

سر به براه
ductile

سر به زیر افکندن گیاه
droop

سر به سر گذاشتن به طور دوستانه
banter, chaff

سر به هوا
absent-minded, airy, careless, casual, clumsy, dopy, neglectful, negligent, airhead
flighty, inadvertent, inattentive, sloven, slovenly, giddy, careless

سر به هوایی
airiness, giddiness, negligence

سر به هوایی کردن
blunder

سر پایین
steep

سر پستان
teat

سر پیچی کردن با لطایف الحیل
circumvent

سر تا سر اقیانوس اطلس
transatlantic

سر چشمه گرفتن از
emanate
descend, to originate in, to take its rise in

مترادف ها

slide (اسم)
ریزش، سر، سرازیری، سراشیبی، کشو، لغزش، لغزنده، سرسره، اسباب لغزنده، پس وپیش رونده، توسراندنی، تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری

secret (اسم)
سر، رمز، راز، دستگاه سری

edge (اسم)
کنار، مرز، سر، تیزی، لبه، کناره، ضلع، نبش

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

mystery (اسم)
هنر، سر، شبیه، صنعت، حرفه، خفا، پیشه، رمز، معما، لغز، راز

point (اسم)
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس

acme (اسم)
اوج، سر، بحران، قله، منتها، مرتفع ترین نقطه، نقطهء کمال

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

head (اسم)
سر، عنوان، سالار، نوک، رئیس، سرصفحه، رهبر، متصدی، کله، راس، دماغه، انتها، سار، موی سر، ابتداء

tip (اسم)
سر، نوک، انعام، بخشش، راس، ضربت اهسته، سرقلم، نک، پول چای، اطلاع منحرمانه، تیزی نوک چیزی

inception (اسم)
سر، اکتساب، اغاز، شروع، اصل، دریافت، درجه گیری، بستن نطفه

beginning (اسم)
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا

chief (اسم)
سر، فرمانده، سالار، پیشرو، رئیس، متصدی، سرور، سید، قائد، سر دسته

origin (اسم)
سر، ماخذ، سنخیت، اصل، عنصر، خاستگاه، منشاء، مبدا، سرمایه، سر چشمه، نسب، مصدر، اصل بنیاد

apex (اسم)
اوج، سر، نوک، تارک، راس زاویه

vertex (اسم)
سر، قله، نوک، تارک، راس، فرق، فرق سر، سمت الراس

cover (اسم)
سر، پوشش، جلد، سر پوش، فرش، غلاف، سقف، رویه، روپوش، لفاف، پاکت، غشا

corona (اسم)
سر، هاله، تاج، اکلیل، حلقه نور دور خورشید

incipience (اسم)
سر، مقدم، دیباچه، مقدمه، وضع مقدماتی ابتدایی، حالت نخستین، نادانئی

headpiece (اسم)
سر، سرصفحه، هوش، کلاه، ادراک، سرلوحه، ادم باهوش، هر التی که روی سر قرار میگیرد

extremity (اسم)
سر، شدت، ته، طره، انتها، غایت، نهایت، حد نهایی

glide (اسم)
سر، سبک پریدن

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

flower (اسم)
سر، شکوفه، گل، نخبه، درخت گل

lid (اسم)
سر، کلاهک، سر پوش، دریچه، چفت، پلک چشم

pate (اسم)
سر، مغز، کله، سر یا قسمتی از سر انسان

noddle (اسم)
سر، کله، پشت گردن

pash (اسم)
سر، نرمی، یورش، کله، باران شدید، ضربت خردکننده

plug (اسم)
در، سر، قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری

inchoation (اسم)
سر

lead-off (اسم)
سر، رهبری، اغاز، ضربت

nob (اسم)
سر، قلنبه، ضربت بر سر، دستیگره، کسی که از طبقات بالا باشد

noggin (اسم)
سر، سر انسان، سطل چوبی، لیوان چوبی

sliding (اسم)
سر

on (حرف اضافه)
روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بطرف، بنا بر، در روی، بعلت، برای، بر روی، در بر، بخرج، وصل

at (حرف اضافه)
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار

near (حرف اضافه)
قریب، نزدیک، نزد، سر

during (حرف اضافه)
سر، ظرف، فاصله، در طی، طی، هنگام، در مدت

پیشنهاد کاربران

در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�کپوkapu� به معنی سر ( آناتومی بدن ) است. از آنجا که ایران خاستگاه زبانهای هند واروپایی است این واژه نیز مانندبسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی ( ایتالیایی
...
[مشاهده متن کامل]
) شده وبه صورت �کپوcapo� به معنی سر به کارمیرود. درزبان لری علاوه بر سر، کله، کپوله و کپو نیز به کارمیرود. . . ایران خاستگاه زبانهای هند واروپایی

«سر» ( انگلیسی: Head ) فیلمی در ژانر موزیکال به کارگردانی باب رافلسون است که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد.
• ویکتور ماتیور
• تری گار
• آنت فونیچلو
• فرانک زاپا
• تیموتی کری
• دیوی جونز
• مایکل نسمیت
• میکی دولنز
• مایک برنس
• پیتر ترک
• ویتو سکاتی
سر
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/سر_(فیلم)
معنای دیگر سر sar در مازنی به معنای : باقی هستش!
مثال:
هیچی سَر نشتنه کا !
ترجمه:
هیچی باقی نگذاشتن که !
ریشه ی واژه ی سِر در چَمِ راز:
سر
سلیم
سر: واژه ای فارسی به معنی خانه.
سر سرا: سرانداز دروازه، ورودی خانه
واژه �سره� از دو واژک �سر� و �ه�ساخته شده است. واژک �–ِ - �که در سپیده دم پارسی دری �–َ - �به زبان می آمده و به �های ناگویا� نام برآورده، به جا مانده از �اک� ( ak ) در زبان پهلوی و �اکَ� ( aka ) در زبان اوستایی است. ( فرهنگ وندهای…، ص۲۴۶ )
( نامه ی باستان ، جلد اول )
واژه سر کاملا پارسی است سره گونه ای از زبان پارسی استزبان پارسی کنونی بازماندهٔ زبانی کهن است که در طول تاریخ، واژگان بسیاری از زبان های دیگر وام گرفته و بسیاری از واژگانش فراموش شده اند؛ برای همین بخش بزرگی از دستور زبان پارسی کنونی و واژگان آن، ریشه در زبان های پارسی میانه و پارسی باستان دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. https://www. britannica. com/topic/Persian - language
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
https://www. encyclopedia. com/history/asia - and - africa/ancient - history - middle - east/persian - language

پارسی سَره یا پارسی سره گونه ای از زبان پارسی استزبان پارسی کنونی بازماندهٔ زبانی کهن است که در طول تاریخ، واژگان بسیاری از زبان های دیگر وام گرفته و بسیاری از واژگانش فراموش شده اند؛ برای همین بخش بزرگی از دستور زبان پارسی کنونی و واژگان آن، ریشه در زبان های پارسی میانه و پارسی باستان دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. https://www. britannica. com/topic/Persian - language
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
https://www. encyclopedia. com/history/asia - and - africa/ancient - history - middle - east/persian - language

سر -
واژه سر وسرنا و سور یاصور ( صور اسرافیل, بیشترین شهرت اسرافیل به خاطر شیپور اوست که همیشه آن را بر لب دارد و قرار است در روز رستاخیز با دمیدن در آن مردگان را زنده کند ) سر همریشه با شاخ گوزن که از بن ریشه هندواروپائی ker - یاسر که از آن واژهای کراتین keratin و شاخی شدن پوست cornification و در انگلیسی شاخ horn مشتق شده. در سانسکریت سرنگم stngam یا شاخ و در اوستا سرا یا سره، در لاتین کرنو cornu یا شاخ و در یونانی کرنون . karnon
...
[مشاهده متن کامل]

Online etymology -
Proto - Indo - European root meaning "horn; head, " with derivatives referring to horned animals, horn - shaped objects, and projecting parts.
It is the hypothetical source of/evidence for its existence is provided by: Sanskrit srngam "horn; " Persian sar "head, " Avestan sarah - "head; " Greek karnon "horn, " koryne "club, mace, " koryphe "head; " Latin cornu "horn, " cervus "deer; " Old English horn "horn of an animal; " Welsh carw "deer. "

نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
...
[مشاهده متن کامل]

forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا

#سر
واژه سر از ریشه ایران باستان کرهاس *ćŕ̥Has و واژه آریایی *śr̥H�s سرهاس که در اوستا به ریخت سرا . sāra در امده است.
این واژه امروزه به ریخت سر بکار میرود.
واژه سر به ریخت *ker - � ( 1 ) در آمده و وارد زبان اروپاییان شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه به ریخت karnon در یونان باستان در آمد و واژه امروزی horn را ساخته است.
کره ker در زبان پارسی و آریایی به چم جنگ هم می باشد. و هنگامی که با نای در آمیخته میشود به چم کرنای بکار میرود.
این واژه در واژگان انگلیسی امروزی مانندhorn و cornو zurna و hors دیده می شود
https://en. m. wiktionary. org/wiki/سرنا#Persian
https://www. etymonline. com/word/*ker - #etymonline_v_52641
@aryairan

قسمتی از بدن ( قسمت بالایی بدن ) ، اول هر چیزی
به انگلیسی:head
سُر ( sorr ) ، لَب
گویش فارسی جیرفت
گیوه
سَر ( Sər ) در زبان ترکی فعل امر به معنی پهن کن از مصدر سَرماق ( Sərmaq ) به معنی پهن کردن
سُر ( Sor ) در زبان ترکی فعل امر به معنی بمک و بپرس از مصدر سُرماق ( Sormaq ) به معنی مکیدن و پرسیدن
( اصطلاح ) چیزی سر فلان کس شدن ، مثال:
اونا محبت سرشون نمی شه!
سِر =راز
اَسرار =راز ها
به کسره سین و تشدید را. از ماده سرر. به معنی پنهان کردن موضوعی در دل می باشد، خفا، پنهانی
جادو
گردی
۱. [سَر] : کله - Head
۲. [سِر / سِرّ] : شُل و مُل - آدم بی انرژی - بی حس و حال - بی جون - کسی که کُند هست و انرژی زیادی از خودش صرف نمیکنه برای انجام کاری - فِرز نیستش
مثال : انقدر سِرّ نباش. وقتی صدات میکنم سریع باید بیای اینجا. نه اینکه بزاری دو ساعت دیگه بیایی
...
[مشاهده متن کامل]

۳. [ سِرّ ] : یعنی راز . خیلی با هم میگن این دو واژه رو. یعنی بصورت : سِرّ و راز
به انگلیسی معادلش میشه secret یا mystery
۴. [ سُر ] : یعنی لیز و لَزِج. اصلا سُر خوردن معروفه. یعنی لیز خوردن. به انگلیسی میشه slippery

هر ساله ملکه بریتانیا به خاطر خدماتی در زمینه های مختلفی چون موسیقی، هنر، نمایش و. . . به تعداد زیادی از افراد، نشان افتخار اعطا می کند. این نشان ها و مدال ها عالی ترین رتبه امپراتوری بریتانیا و دارای
...
[مشاهده متن کامل]
سلسله مراتب هستند که از پایین ترین درجه یعنی MBE به عنوان عضو رتبه امپراتوری شروع می شود و بعد OBE درجه افسر رتبه امپراتوری، CBE فرمانده، درجه بالاتر شوالیه یا بانو و بالاترین درجه شوالیه عالی صلیب یا بانوی عالی صلیب است.

سر با ضم س ، علاوه بر معانی مختلف ، در گویش بعضی از شهرهای استان کرمان مانند جیرفت ، کهنوج ، ریگانو . . . به معنی لب نیز کاربرد دارد . مثلا سرت را به دندان بگیر . . .
تارک، راس، فرق، کله، مخ، چکاد، قله، نوک، در، درپوش، دهانه، سرپوش، بالا، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، برتر، والاتر، قصه، آهنگ، میل، عزم، نیت، خیال، فکر، اندیشه، سمت، سو، طرف، سرانه، بالا | راز، رمز، مصاص، امرپوشیده، کار نهانی، اخفا، مکتوم | شیب، لیز، لغزنده، لغزان، موزه، سرخ، سرخ رنگ
بی حس شدن
سر ( sor ) : [ اصطلاح چوپانی ] این کلمه همان سهر فارسی به معنی قرمز است و به بزی گفته میشود که به این رنگ باشد.
راز، مترادف اسرار
مترادف:راز
جمع:اسرار

سَر : افزون بر ، علاوه بر ، بر افزون ، بعلاوه
بگفتم که : چندین بر این سر نهم
همه نیکویها به دختر دهم
معنی مصراع اول : به او گفتم چند برابر افزون بر آن را من خودم می دهم .
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد :《" بر . . . سر نهادن" کما بیش برابر است با " سر دادن" که در پارسی امروز بکار می رود و از آن بهایی بر افزون خواسته می شود که در برابر کالایی ، برای بدر راندن ِ دیگر خواستاران ا ز میدان و بدست آوردن آن ، می پردازند. 》
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۷.

سِرّ ( جان پنهان ) secret soul
سَرُ دُوْر چیزی بودن یا سر دور کاری بودن، در گویش شهرستان بهاباد به معنای سر در کاری ( چیزی ) نهادن ( کردن ) ؛ پرداختن بدان مثال فلانی سر دور روضه داره تگ میاد یا هست.
سرsar /علاوه بر معانی که ذکر شد معنی /روی/ هم می دهد. مثال سر پنجه، سر میز، گذاشتن نان سر سفره
در گویش شهرستان بهاباد، سُرُمُرُ گُندِه به فردی سالم و تندرست بی غم وغصه و خوش اطلاق می شود.
سَر علاوه بر معانی گفته شده به عربی به معنای راه رفتن و از سیر هست.
واحدشمارش ( گاو؛گوسفندو. . . . )
سر=رس=رأس.
راز
اسرار، راز،
معنای اصلی راز است.
در زبان لری بختیاری به معنی
سرخ

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس