foreman
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
سخنگو، گوینده، اعلان کننده
سخنگو، گوینده، سخن ران، ناطق، متکلم، حرف زن، رئیس مجلس شورا
سخنگو، گوینده
سخنگو، گوینده، راوی، گوینده داستان
سخنگو، گوینده، حرف مفت زن، ناطق، ادم ناطق، اهل محاوره
سخنگو، سخن ران
سخنگو
سخنگو
سخنگو، دهانه، منادی، لبه، دهن گیر
سخنگو، سخنور، قاری
سخنگو
سخنگو
سخنگو، خطیب، متکلم
سخنگو
سخنگو
سخنگو، ناطق
سخنگو، سمعی، شنودی، وابسته به شنوایی یا صوت
سخنگو، صوتی، اوا شنودی، وابسته به شنوایی، مربوط به صدا، مربوط به سامعه
سخنگو، سخن آرا، سلیس، فصیح، سخنور، شیوا، خوش زبان
پیشنهاد کاربران
زبان سخنگوی خرد است.
سخنگو :اُورد:سخنران.
سخنگو :اُورد:سخنران.
سخنگو، به فردی گفته می شود که جهت اطلاع رسانی و پاسخ به پرسش های رسانه ها و افکار عمومی از طرف تشکل متبوع خود انتخاب می شود. در دنیای رسانه ای امروز سخنگویان نقش مهمی در اطلاع رسانی و پاسخ به پرسش های
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مطرح در افکار عمومی دارند. معمولاً سخنگویان دولت، مهم ترین سخنگویان در هر کشور محسوب می شوند که به نمایندگی از هیئت دولت در برابر رسانه ها به پاسخ گویی می پردازند.
تا بود فروغ همیشه از روز سرود
زین روی به جان وخاک او باد درود
شاعر که سخنگوی زمان میباشد
تاهست درود ور که نباشد بدرود شهرام.
سخنگو:سراینده. شاعر.
زین روی به جان وخاک او باد درود
شاعر که سخنگوی زمان میباشد
تاهست درود ور که نباشد بدرود شهرام.
سخنگو:سراینده. شاعر.
قائِل
سخنران
سخنگو
متحدث نیابة عن. . .
گویا
متکلم