میر کلام ؛ مرد فصیح و خطیب زبان آور.
برابرواژگان هنرهای پنجگانه ( صناعات خمس ) :
فَرنود: بُرهان. 
فَرنودیک: بُرهانی. 
فَرنودآور: مُبرهِن. 
ستیز: جدل. 
ستیزیک: جدلیّ. 
ستیزگر: مُجادل. 
فریب: مغالطه. 
فریبیک: مغالطیّ.  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
فریب گر: مُغالط. 
سخنوری: خطابه. 
سخنوریک: خطابیّ. 
سخنور: خطیب. 
سَرواد: شعر. 
سَردادیک: شعریّ. 
سَروادگو: شاعر. 
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )
صراف سخن: سخن شناس
کان سخن ما و زر خویش داشت
هر دو به صراف سخن پیش داشت
کز سخن تازه و زرّّ کهن
گفت چه به؟ گفت سخن به، سخن
معدن سخن ما و طلای خویش را با هم پیش سخن شناس برد و گفت از طلای خالص و سخن نو کدام بهتر است جواب داد سخن نو بهتر است، فقط سخن نو 
 ...  [مشاهده متن کامل]  
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ۲۳۹.
چابک سخن . [ ب ُ س ُ خ َ ] ( ص مرکب ) سخنور. ناطق . کسی که در سخن مضامین نیکو تواند آورد : به آن چابک سخن دشت بیاض شعر ارزانی که صد مضمون بهم از یک خدنگ خامه میدوزد. ؟ ( از آنندراج ) .
واتگر. . . . .
ادیب . . . . ناطق . . . . کلیم . . . .
خطیب . .
خوش سخن - کسی که سخن میگوید
سخنوران زبان پارسی ( Persian Language Speakers ) 
سخنوَر ( speaker )
سخنگو ، شاعر . . .
ادیب
نکته سنج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)