سخنرانی کردن


    deliver
    speak
    speechify
    to give a lecture
    to deliver a speech

مترادف ها

discourse (فعل)
ادا کردن، سخن گفتن، سخنرانی کردن

lecture (فعل)
سخنرانی کردن، خطابه گفتن، نطق کردن

speak (فعل)
سخن گفتن، گفتگو کردن، صحبت کردن، سخنرانی کردن، حرف زدن، تکلم کردن، دراییدن

lobby (فعل)
سخنرانی کردن، تحمیل گری کردن

converse (فعل)
سخن گفتن، صحبت کردن، محاوره کردن، مذاکره کردن، سخنرانی کردن، سر و کار داشتن با

speechify (فعل)
سخنرانی کردن، سخنوری کردن، نطاقی کردن

orate (فعل)
خواندن، سخنرانی کردن، نطق کردن

prelect (فعل)
سخنرانی کردن، تدریس کردن

پیشنهاد کاربران

سحر حلال راندن ؛ کنایه از جادوگری در سخن گفتن. داد سخن دادن بشایستگی. با بیان سحرآمیز سخنرانی کردن. بشیوایی و رسایی شگفت انگیز شعر و سخن گفتن :
دریغ تنگ مجال است و برنمی آید
که راندمی بثنای خلیفه سحر حلال.
خاقانی.
ایراد کردن

بپرس