broadcast
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
ارسال، سخن پراکنی، مخابره، انتقال، سرایت، عبور، فرا فرستی
پخش، داده پراکنی، سخن پراکنی
پیشنهاد کاربران
پخش کردن یک سخن در همه جا؛
گستراندن یک خبر یا یک شایعه در میان مردم؛
چیزی را به گوش همه رساندن با آنکه درستی یا نادرستی آن سخن را نمی دانیم؛
بازگو کردن چیزی یا سخنی بارها و بارها در هر جایی؛
راست و درست جلوه دادن یک سخن دروغ یا نادرست به شیوۀ زیاده گویی.
گستراندن یک خبر یا یک شایعه در میان مردم؛
چیزی را به گوش همه رساندن با آنکه درستی یا نادرستی آن سخن را نمی دانیم؛
بازگو کردن چیزی یا سخنی بارها و بارها در هر جایی؛
راست و درست جلوه دادن یک سخن دروغ یا نادرست به شیوۀ زیاده گویی.