ستیزه کردن


    strive
    struggle

مترادف ها

quarrel (فعل)
ستیزه کردن، بحی کردن، نزاع کردن، دعوی کردن

contend (فعل)
ادعا کردن، ستیزه کردن، رقابت کردن

contest (فعل)
ستیزه کردن، مباحثه وجدل کردن، اعتراض داشتن بر

altercate (فعل)
ستیزه کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن

squabble (فعل)
ستیزه کردن، جرو و بحث کردن

bicker (فعل)
ستیزه کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن

violate (فعل)
ستیزه کردن، نقض کردن، شکستن، تجاوز کردن به، ستم کردن، بی حرمت ساختن، هتک احترام کردن

keep a stiff upper lip (فعل)
ستیزه کردن

پیشنهاد کاربران

معاند
خلاف آوردن. [ خ ِ / خ َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) روی موافق نشان ندادن. مخالفت کردن. ستیزه کردن : و با زهیر خلاف آوردندو زهیر با ایشان حرب کرد. ( تاریخ سیستان ) . خلاف آوردند و هرچه مردم سکزی بود برنشسته. ( تاریخ سیستان ) .

عناد

بپرس