ستمگر

/setamgar/

    cruel
    despotic
    fell
    inhuman
    iniquitous
    oppressive
    oppressor
    persecutor
    atrocious
    ruthless
    tyrannical
    tyrannous
    tyrant
    unmerciful
    warlord
    heavy-handed
    draconian

مترادف ها

violator (اسم)
متجاوز، غاصب، ستمگر، شکننده، متخلف

rapist (اسم)
غاصب، ستمگر، مرتکب زنای به عنف

tyrant (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، جبار، حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم

oppressor (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، ستمکار

despot (اسم)
ستمگر، حاکم مطلق، سلطان مستبد، ظالم

nimrod (اسم)
ستمگر، نمرود

represser (اسم)
ستمگر، ظالم، مانع شونده

flagitious (صفت)
ستمگر، شریر، بدکار، تبه کار، بسیار زشت

dispiteous (صفت)
بی رحم، ستمگر، کینه توز

atrocious (صفت)
بی رحم، سفاک، با شرارت بی پایان، سبع، ژیان، ستمگر

cruel (صفت)
بی رحم، ستمگر، بی عاطفه، ظالمانه، ظالم، بیدادگر، ستمکار

oppressive (صفت)
ستمگر، غم افزا، ظالم، ستمکار، متعدی، ستم پیشه، ناراحت کننده

unjust (صفت)
ستمگر، ناصحیح، ظالم، ستمکار، ناروا، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، بی عدالت

tyrannous (صفت)
ستمگر، ظالمانه، از روی ظلم و ستمگری

pitiless (صفت)
بی رحم، ستمگر، کینه توز، نفرت اور، بی ترحم

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی ستمگر از ریشه ی دو واژه ی ستم و گر فارسی هست .
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ستمگرستمگرستمگرستمگرستمگر
منبع. عکس فرهنگ عمید
ستمگر
ستمگر ( انگلیسی: Tyrant ) ( با معنی های دیگر مستبد یا جباریت ) مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی است که کارگردان و نویسنده آن گیدئون راف و تهیه کننده های آن هاوارد گوردون و کریگ رایت می باشند. پخش فصل نخست این سریال به تعداد ۱۰ قسمت از ۲۴ ژوئن ۲۰۱۴ در شبکه تلویزیونی اف ایکس آغاز شد و تا ۲۶ اوت ۲۰۱۴ ادامه داشت. پخش فصل دوم مجموعه نیز به تعداد ۱۲ قسمت از ۱۶ ژوئن، تا ۱ سپتامبر ۲۰۱۵ ادامه داشت. پخش فصل سوم نیز در سال ۲۰۱۶ آغاز خواهد شد.
...
[مشاهده متن کامل]

«بسام بری الفعید» یک پزشک متخصص اطفال ساکن در کالیفرنیا و همچنین پسر دوم یک دیکتاتور در خاورمیانه است که بعد از ۲۰ سال تصمیم می گیرد تا همراه با خانواده اش برای عروسی برادر زاده اش به کشورش عابدین سفر کند، اما حوادث و اتفاقاتی که رخ می دهد باعث می شود تا برای رهایی از نظام دیکتاتوری به مردم کشورش کمک کند. . .

ستمگر
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ستمگر
ستمگر یعنی کسی که به مردم ظلم میکند
oppressor
ظالم، کسی که ظلم می کند
ستمگاره. [ س ِ ت َ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ظالم. ستمکاره. ستمکار :
چو شاهان بکینه کشی خیر خیر
از این دو ستمگاره اندازه گیر.
فردوسی.
که ایدون ببالین شیر آمدی
ستمگاره مرد دلیر آمدی.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

دگر آنکه گفتا ستمگاره کیست
بریده دل از شرم و بیچاره کیست.
فردوسی.
چو کژّی کند مرد بیچاره خوان
چو بی شرمی آرد ستمگاره خوان.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2558 ) .
کام روا باد و نرم گشته مر او را
چرخ ستمگاره و زمانه ٔوارون.
فرخی.
هرگز چنین گروه نزاید نیز
این گنده پیر دهر ستمگاره.
ناصرخسرو.
ستم را ز خود دور دارم بهش
ستمکش نوازم ستمگاره کش.
نظامی.
غم آلود یوسف بکنجی نشست
بسر بر ز نفس ستمگاره دست.
سعدی ( بوستان ) .
رجوع به ستمکاره شود.

ستم ران. [ س ِ ت َ ] ( نف مرکب ) ستم کننده :
شاه جهان مهدی ظفر یعنی شبان دادگر
ایام دجال دگر گرگ ستم ران پرورد.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 468 ) .
زورگو/ادم بد/ستم کننده/به دیگران زور گفتن
گرداس