ستمگر

/setamgar/

    cruel
    despotic
    fell
    inhuman
    iniquitous
    oppressive
    oppressor
    persecutor
    atrocious
    ruthless
    tyrannical
    tyrannous
    tyrant
    unmerciful
    warlord
    heavy-handed
    draconian

مترادف ها

violator (اسم)
متجاوز، غاصب، ستمگر، شکننده، متخلف

rapist (اسم)
غاصب، ستمگر، مرتکب زنای به عنف

tyrant (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، جبار، حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم

oppressor (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، ستمکار

despot (اسم)
ستمگر، حاکم مطلق، سلطان مستبد، ظالم

nimrod (اسم)
ستمگر، نمرود

represser (اسم)
ستمگر، ظالم، مانع شونده

flagitious (صفت)
ستمگر، شریر، بدکار، تبه کار، بسیار زشت

dispiteous (صفت)
بی رحم، ستمگر، کینه توز

atrocious (صفت)
بی رحم، سفاک، با شرارت بی پایان، سبع، ژیان، ستمگر

cruel (صفت)
بی رحم، ستمگر، بی عاطفه، ظالمانه، ظالم، بیدادگر، ستمکار

oppressive (صفت)
ستمگر، غم افزا، ظالم، ستمکار، متعدی، ستم پیشه، ناراحت کننده

unjust (صفت)
ستمگر، ناصحیح، ظالم، ستمکار، ناروا، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، بی عدالت

tyrannous (صفت)
ستمگر، ظالمانه، از روی ظلم و ستمگری

pitiless (صفت)
بی رحم، ستمگر، کینه توز، نفرت اور، بی ترحم

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ عمید
ستمگر
ستمگر ( انگلیسی: Tyrant ) ( با معنی های دیگر مستبد یا جباریت ) مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی است که کارگردان و نویسنده آن گیدئون راف و تهیه کننده های آن هاوارد گوردون و کریگ رایت می باشند. پخش فصل نخست این سریال به تعداد ۱۰ قسمت از ۲۴ ژوئن ۲۰۱۴ در شبکه تلویزیونی اف ایکس آغاز شد و تا ۲۶ اوت ۲۰۱۴ ادامه داشت. پخش فصل دوم مجموعه نیز به تعداد ۱۲ قسمت از ۱۶ ژوئن، تا ۱ سپتامبر ۲۰۱۵ ادامه داشت. پخش فصل سوم نیز در سال ۲۰۱۶ آغاز خواهد شد.
...
[مشاهده متن کامل]

«بسام بری الفعید» یک پزشک متخصص اطفال ساکن در کالیفرنیا و همچنین پسر دوم یک دیکتاتور در خاورمیانه است که بعد از ۲۰ سال تصمیم می گیرد تا همراه با خانواده اش برای عروسی برادر زاده اش به کشورش عابدین سفر کند، اما حوادث و اتفاقاتی که رخ می دهد باعث می شود تا برای رهایی از نظام دیکتاتوری به مردم کشورش کمک کند. . .

ستمگر
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ستمگر
ستمگر یعنی کسی که به مردم ظلم میکند
oppressor
ظالم، کسی که ظلم می کند
ستمگاره. [ س ِ ت َ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ظالم. ستمکاره. ستمکار :
چو شاهان بکینه کشی خیر خیر
از این دو ستمگاره اندازه گیر.
فردوسی.
که ایدون ببالین شیر آمدی
ستمگاره مرد دلیر آمدی.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

دگر آنکه گفتا ستمگاره کیست
بریده دل از شرم و بیچاره کیست.
فردوسی.
چو کژّی کند مرد بیچاره خوان
چو بی شرمی آرد ستمگاره خوان.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2558 ) .
کام روا باد و نرم گشته مر او را
چرخ ستمگاره و زمانه ٔوارون.
فرخی.
هرگز چنین گروه نزاید نیز
این گنده پیر دهر ستمگاره.
ناصرخسرو.
ستم را ز خود دور دارم بهش
ستمکش نوازم ستمگاره کش.
نظامی.
غم آلود یوسف بکنجی نشست
بسر بر ز نفس ستمگاره دست.
سعدی ( بوستان ) .
رجوع به ستمکاره شود.

ستم ران. [ س ِ ت َ ] ( نف مرکب ) ستم کننده :
شاه جهان مهدی ظفر یعنی شبان دادگر
ایام دجال دگر گرگ ستم ران پرورد.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 468 ) .
زورگو/ادم بد/ستم کننده/به دیگران زور گفتن
گرداس

بپرس