جور، حکومت استبدادی، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت ستمگرانه، ظلم و ستم
oppression(اسم)
تعدی، جور، حیف، فشار، افسردگی، ظلم، ستم، بیداد
injustice(اسم)
ستیز، حیف، ظلم، ستم، ستمگری، بیداد، بی عدالتی، بی انصافی
پیشنهاد کاربران
ضیم
ستم =درزبانهای ایرانی به معنای #ظلم وستم و بی عدالتی و ناحقی کردن # ستم =به کسر س و ت درزبتن لکی به معنای فعل است #سوختم # ستم =سوختم ستین =سوختی ست =سوخت ستیمن =سوختیم ستینان =دوختید ستن=سوختند
منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد واژگان عامیانه منبع عکس. فرهنگ فارسی عمید
ستم:ستم در پهلوی ستهم stahm بوده است . ( ( ستم دیده را پیش او خواندند بر نامدارانش بنشاندند ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 302. ) در جایی دیگر می نویسد ( ( همین واژه در ریخت ستن در واژه "ستنبه" به معنی زشت و درشت که ویژگی دیوان است و در پهلوی ستهمبگ stambag بوده است، به کار رفته است؛ ریخت باستانی "ستم" ستَخْمه می توانسته است بود، برآمده از ستاک اوستایی سَتخ stax به معنی استوار و نیرومند. ) ) ... [مشاهده متن کامل]
همان ص ۳۷۹. در زبان ترکی ستم در اصل به زمینی گفته می شود که هیچ آبی به آن داده نشده و بایر و بدون کشت مانده باشد . و زمینی که بدون آبیاری کشت شود بدان دَم گفته می شود که فارس ها آن را دیم تلفظ می کنند .