ستم

/setam/

    inhumanity
    injury
    injustice
    oppression
    persecution

فارسی به انگلیسی

ستم دیدگی
oppression

ستم دیده
downtrodden, underdog, oppressed, injured

ستم روا داشتن
martyr, persecute

ستم کردن
injure, oppress

ستم کردن بر
to oppress, to do injustice to

ستم کشیده
martyr

مترادف ها

despotism (اسم)
حکومت مطلقه، خود رایی، استبداد، ستم

violence (اسم)
تندی، شدت، سختی، ستیز، بی حرمتی، جبر، خشونت، چیرگی، فشار، ستم، زور، بیدادگری، اشتلم

cruelty (اسم)
خشونت، ظلم، ستم، ستمگری، بیداد

tyranny (اسم)
جور، حکومت استبدادی، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت ستمگرانه، ظلم و ستم

oppression (اسم)
تعدی، جور، حیف، فشار، افسردگی، ظلم، ستم، بیداد

injustice (اسم)
ستیز، حیف، ظلم، ستم، ستمگری، بیداد، بی عدالتی، بی انصافی

پیشنهاد کاربران

چند ستمه:ظلم مظعف.
واژه ستم
معادل ابجد 500
تعداد حروف 3
تلفظ setam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: stahm] ‹استم›
مختصات ( س تَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی setam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
واژگان عامیانه
منبع عکس. فرهنگ فارسی عمید

ستم
ستم:ستم در پهلوی ستهم stahm بوده است .
( ( ستم دیده را پیش او خواندند
بر نامدارانش بنشاندند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 302. )
در جایی دیگر می نویسد ( ( همین واژه در ریخت ستن در واژه "ستنبه" به معنی زشت و درشت که ویژگی دیوان است و در پهلوی ستهمبگ stambag بوده است، به کار رفته است؛ ریخت باستانی "ستم" ستَخْمه می توانسته است بود، برآمده از ستاک اوستایی سَتخ stax به معنی استوار و نیرومند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

همان ص ۳۷۹.
در زبان ترکی ستم در اصل به زمینی گفته می شود که هیچ آبی به آن داده نشده و بایر و بدون کشت مانده باشد . و زمینی که بدون آبیاری کشت شود بدان دَم گفته می شود که فارس ها آن را دیم تلفظ می کنند .

آزار، اجحاف، ایذا، بغی، بیداد، بیدادگری، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، حیف، ظلم، مظلمه
ستم از دو بخش زه به معنای زیاد ودام به معنی حقه ورویهم یعنی اجحاف زیاد است

بپرس