سبکبار کردن


    unburden

مترادف ها

lighten (فعل)
کاستن، سبک کردن، روشن کردن، درخشیدن، سبکبار کردن، راحت کردن، مثل برق درخشیدن، تنویر فکر کردن

loose (فعل)
رها کردن، برطرف کردن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، شل و سست شدن، نرم و ازاد شدن، از قید مسئولیت ازاد ساختن

disburden (فعل)
بار از دوش برداشتن، اسوده کردن، سبکبار کردن

unburden (فعل)
سبکبار کردن، بار از دوش کسی برداشتن، اعتراف و درد دل کردن

disencumber (فعل)
رها کردن، سبکبار کردن، از قید ازاد کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس