سبز شدن


    germinate
    grow
    sprout
    to turn green
    to germinate
    to spring
    to appear suddenly

فارسی به انگلیسی

سبز شدن مثل گیاه
vegetate

مترادف ها

grow (فعل)
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن

green (فعل)
سبز شدن، سبز کردن

germinate (فعل)
جوانه زدن، سبز شدن، شروع به رشد کردن، سبز کردن

sprout (فعل)
جوانه زدن، سبز شدن

shoot (فعل)
رها کردن، زدن، جوانه زدن، درکردن، سبز شدن، پرتاب کردن، عکسبرداری کردن، گلوله زدن، رها شدن، امپول زدن، فیلمبرداری کردن، درد کردن

پیشنهاد کاربران

در پارسی میانه فعل 'سپیزیدن' بمعنای 'سبز شدن، بردمیدن، روییدن/رُستن'، و 'درخشیدن' بکار می رفته، و در متون پارسی میانه بسیار رایج بوده. به نظر بنده این فعل شایسته ی احیا کردن است و می توان ان را به عنوان مترادف معانی مزبور بکار برد. به یاد داشته باشید که احیا کردن واژگان تنها برای زدایش زبان پارسی از واژگان بیگانه نیست، بلکه برای گسترش دادن دامنه ی واژگان رایج در زبان پارسی نیز است.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه از کاربرد فعل 'سپیزیدن' در پارسی میانه:
( Anklesaria, 1964, p. 119 - 120 ) az pušt, pahlūg, frāz waxšēnēd čiyōn tāgān pad spīzišn az draxt
از پشت ( = ستون فقرات ) ، پهلو ( = دنده ) ، فراز رویاند مانند رویش جوانه ها از درخت ( راشدمحصل، 1385، ص 84 - 85 )
( Anklesaria, 1964, p. 127 - 128 ) gōnag - gōnag *az *wisp urwar - kirbān, gul, bōy, wahār ud škōf, spīzīhēnd ud bar pazzāmēnd.
از هر گونه گیاه پیکران، گل، بوی، جوانه و شکوفه برویند و بار دهند. ( راشدمحصل، 1385، ص 88 )
ān nōg pad - spīzišn bawēd ud tom ud tār zanēd. ( Anklesaria, 1964, p. 141 )
از نو بدرخشد و تیرگی و تاری را نابود کند. ( راشدمحصل، 1385، ص 94 )
منابع:
A Concise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie
Parsig Database

زیر دماغ کسی سبز شدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان در برابر کسی حاضر شدن.