سبب

/sabab/

    causation
    cause
    occasion
    reason
    why
    productive
    means

فارسی به انگلیسی

سبب استحکام
cement

سبب بدبختی
undoing

سبب بودن
lead

سبب تباهی
achilles heel, ruin, ruination

سبب درد و رنجوری بودن
ail

سبب دردسر
mischief

سبب دلسردی
disappointment

سبب روسیاهی
dishonor

سبب ساز
the provider of means, providence

سبب شدن
causation, cause, do, effectuate, engender, operate, inspire, invite, invoke, lead, occasion, to cause or occasion

سبب شناختی
etiologic

سبب شناسی
etiology

سبب فروش شدن
sell

سبب مرگ
kiss of death

سبب نومیدی
discouragement

مترادف ها

occasion (اسم)
تصادف، سبب، فرصت، مورد، روی داد، وهله، موقع، فرصت مناسب

ground (اسم)
پا، سبب، زمین، خاک، میدان، زمینه، پایه، اساس، مستمسک، ملاک، کف دریا

account (اسم)
پا، حساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، سبب، بیان علت، داستان

cause (اسم)
سبب، جنبش، عنوان، هدف، جهت، علت، سرمایه، مرافعه، موجب، انگیزه، نهضت، باعی، موضوع منازع فیه، موری، منبع

reason (اسم)
سبب، عنوان، مایه، علت، خرد، مورد، موجب، مناسبت، ملاک، عذر، عقل، شعور، دلیل، عاقلی، خوشفکری

motive (اسم)
سبب، محرک، عنوان، علت، موجب، انگیزه، مناسبت، غرض

along of (حرف اضافه)
سبب

due to (حرف اضافه)
سبب، بسبب، بعلت

owing to (حرف اضافه)
سبب، زیرا، بعلت

پیشنهاد کاربران

سبب؛ دلیل سَب شدن یا زیب شدن چیزها. دلیل زیبایی.
یا خود کلمه زبان که دلیل و عامل و سببی برای زیب کردن حروف و ساخت کلمات زیبا و زیبنده می باشد.
سبد؛ زیب نمودن چیزها در یک فضا
ثبت ظبط؛ گرفتن و جمع نمودن چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

سپاس؛ یعنی زیپ نمودن کلمات زیبا با زبان، تحت عنوان تشکر و قدردانی منشعب از کلمه ی زیباست. سپاس گذاری یعنی خلق زیبایی چه با حرف چه با عمل.

سَبب:
بهانه حق تعالی برای رساندن سود و یا ضرری به انسان است. اگر حق تعالی برای عطا و سلب از خلایق نیاز به وسیله داشته باشد، معاذالله در تحقّق اراده اش عاجز است، چرا که قدرت اش محتاج به وسیله می شود، اما از آنجا که هرچه در خلقت است سرباز اوست، اگر خداوند از این لشکر سربازان خود، برای اجرای آنی اوامر خود استفاده کند، به آن شیء، یا انسان یا ابزار سبب گفته می شود: فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء، پس سبب امری محال و فقط منوط به ارادۀ حق تعالی است. خداوند را "مُسبِّبُ الأسباب" گویند، یعنی برای رساندن خیر یا شرّ نیاز به وسیله ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

زمینه ـ زمینه ساز
رون
سبب: وسیله ـ ابزار پدید آمدن چیزی یا رویدادی، فراهم کردن زمینه ی پیدایش چیزی یا رویدادی.
سلیم
سبب: روی مانند از آن سبب یعنی از آن روی
سبب در زبان عربی به گفته آسانگران ( =مفسّرین ) قرآن:
طنابی است که با کمکش از درخت خرما بالا میروند.
پس از آن سبب را به معنای و هر وسیله کمک گر کار ها و فرنود و دلیل چیزی گفتند.
عِلَتیدن =
م. ث
جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید.
سَبَبیدن =
م. ث
این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.
مورث
وجه
زمینه ساز
در پهلوی یا پارسی میانه به جای واژه تازی سبب از چیم بهره برده میشده ک هم اکنون نیز در سیستان و بخشهایی از خراسان بجای واژه سبب از چیم بهره برده میشود
در پهلوی " جتک jatak، وهان " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
الت . علت
فراهم آورنده، پدید آور
انگیزش، انگیزان، انگیزه
( = وسیله ـ ابزار پدید آمدن چیزی یا رویدادی، فراهم کردن زمینه ی پیدایش چیزی یا رویدادی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویهان ( پهلوی )
پِرار ( پِر از سنسکریت: پْرَرَت= فراهم کردن + پسوند «ار» )
...
[مشاهده متن کامل]

آجیتار ( اَجیت از سنسکریت: اَرجیتَ= فراهم کردن + پسوند «ار» )
یَماک ( سنسکریت: یَم = فراهم کردن + پسوند «اک» )
سَنو ( سنسکریت: سَن= فراهم کردن + پسوند «او» )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس