overshadow
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
سایه افکندن بر، پنهان کردن، سایه انداختن، سایه افکندن، رد پای کسی را گرفتن
کم کردن، تیره کردن، زیر و بم کردن، سایه دار کردن، سایه افکندن
پیشنهاد کاربران
سایه سیاه چیزی رو چیزی: sth cast a black shadow on sth
اظلال
کسی را در پناه خود آوردن
متوجه احوال کسی گردین
متوجه احوال کسی گردیدن
توجه کردن، متوجه احوال کسی گردیدن ، کسی رادرپناه خودآوردن
توجه کردن
تیره و تار شدن پدیدار شدن غم و اندوه و نگرانی
پهن کردن سایه
حمایت کردن
سایه اش را پهن کرد
توجه کردن ؛ متوجه احوال کسی گردیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)