به معنی تیره و تاریکی
معادل در زبان لکی : سار
سایه واژه ای فارسی است و از واژه �سایاک� در زبان فارسی میانه گرفته شده است
این واژه با واژه �اسایا� در اوستا هم ریشه می باشد .
ساییرماک سییرماک سایماک
سای
یانسیما : از بغل ساییدن ؛ همشکلی ، سایه
سایه جاییست که نور نباشد تا بتوان استراحت کرد
ا سا اسای��اسایش
الف نای بر سر ( سا ) که نور است نشسته و ان را منفی نموده است. اسایش یعنی جایی که نور نباشد و بتوان اوقاتی چند از روز را بعد از کشتورزی یا دامداری استراحت نمود
... [مشاهده متن کامل]
واژه ( سایه ) برگرفته از اسایش است که الف نای آن به مرور حذف شده است که واژه ( سیاه ) هم از آن گرفته شده است
ظِلّ ، نَش
به فضای پشتی هر مانع گفته می شود که راه رسیدن نور مستقیم خورشید به یک محدوده را مسدود می کند
Sayeh
جای که نوری وجود ندارد . تاریکی . و. . . .
سایه یا سو آید
سو یعنی نور و آید هم از آمدن است سو آیه یعنی با نور آید
سایه یعنی با نور تشکیل میشود.
نسار
سایه کوتاه شده از کلمه ساآی است و سا یعنی مانند و همشکل و آی نیز آمدن و آید است.
ساای می تواند شاای نیز شود که شاای و شب آی به معنی نیمه تاریک یک جسم که به رنگ شب است شب آی به شبه و شبیه و شباهت هم تبدیل میشود.
ظل. . . نش. . .
ظل. . . نش. . . شبح. . . فی. . .
پَرهیب
سایه : ( Shade ) :[اصطلاح پلیمری] سایه عبارتی است در تئوری رنگ که برای تشخیص نحوه تفاوت رنگ از پرده رنگ اصلی مورد استفاده قرار می گیرد، در واقع ترکیب رنگ با رنگ سیاه، سایه نامیده می شود که سبب کاهش روشنایی می گردد.
نش، شبح، ظل، نسار، پناه، حمایت، توجه، عنایت، اثر، تاثیر، نتیجه، نفوذ، حشمت، بزرگی، جلال، غیرواقعی، صوری، وهمی، موهوم، نقاط تیره تر در نقاشی
سایه: تاریکی که در اثر وقوع یک جسم در مقابل نور ایجاد می شود شکل این تاریکی مانند شکل آن جسم است ولی اندازه آن متناسب با فاصله جسم از نور، بزرگ تر یا کوچک تر است.
سایه: خطی که بانوان به منظور زیبایی زیر ابرو یا چشم کشند و انگار سایه ای از ابرو یا چشم در زیر آن تشکیل شده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
سایه: کنایه از حمایت و دستگیری یک فر د بزرگ منش و خیر از دیگران می نماید. انسان سایه دار یعنی انسانی که دیگران را زیر پرو بال خود گرفته و از رسیدن پرتو های رنج آور زندگی به آن ها جلوگیری می نماید.
سایه: کنایه از تأثیرات منفی معانی مختلف غیر مادی، مانند: سایه ظلم، سایه فقر، سایه نکبت و بدبختی
در زبان ترکی به سایه، " کؤلگَه " گفته می شود ولی درمورد سایه چشم و ابرو واژه فارسی آن به صورت "سایَه " کاربرد دارد.
پناه آرامش بزرگی
نش
هر گاه جسمی روبروی نور قرار گیرد محوطه ای سیاه و کدر تشکیل می شود که به آن سایه میگویند
سرپناه
وقتی یک جسمی مانع عبور نور می شود سایه درست می شود
ظل
حشمت . جلال. بزرگی. متانت. وقار. پناه. حمایت.
پناه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)