سایه

/sAye/

    shadow
    shade
    protection
    ghost
    phantom
    shady
    umbra
    umbrage
    umbrella
    protection or care

فارسی به انگلیسی

سایه اش سنگین است
he mounts(or rides)the high horse.he is inaccessible.

سایه افگندن یا سایه گستردن
to cast a shadow

سایه افکن
casting a shadow, umbriferous, adumbrant, shady

سایه افکن شدن بر
eclipse

سایه افکن کلاه
visor

سایه افکندن
shades, shadow

سایه افکندن بر
overshadow

سایه انداختن
shades

سایه انداختن با خطوط متقاطع
hatch

سایه انداختن با خطوط موازی
hatch

سایه انداز
eaves, shading

سایه اندازی
halftone

سایه اندازی با خطوط متقاطع
hatching

سایه اندازی با خطوط موازی
hatching

سایه بان اتومبیل
sun visor

سایه پرورده
reared in indulgence, tenderly brought up

سایه چشم
eye shadow

سایه چم
nuance

سایه دار
shadowy, shady, shaded

سایه دار بودن
shadiness

مترادف ها

shadow (اسم)
ظل، سایه

protection (اسم)
حمایت، حفاظت، سایه، حفاظ، محافظت، حفظ، حراست، نیکداشت، تامین نامه، حجر، سوگیری

patronage (اسم)
حمایت، سرپرستی، سایه، پشتیبانی، قیمومت

auspices (اسم)
شگون، توجهات، سایه، حسن توجه، تطیر، تفال از روی پرواز مرغان

shade (اسم)
سایه، سایه رنگ، حباب چراغ یا فانوس، اباژور، جای سایه دار، اختلاف جزئی

shading (اسم)
سایه، توصیف، اختلاف جزئی

umbrage (اسم)
رنجش، اثر، نگرانی، سایه، تاری، تاریکی، سایه شاخ و برگ، سوظن

hatching (اسم)
سایه، سایه زنی، هاشورزنی

shadiness (اسم)
سایه

umbra (اسم)
شبح، روح، سایه، نقطه تاریک

پیشنهاد کاربران

به معنی تیره و تاریکی
معادل در زبان لکی : سار
سایه واژه ای فارسی است و از واژه �سایاک� در زبان فارسی میانه گرفته شده است
این واژه با واژه �اسایا� در اوستا هم ریشه می باشد .
ساییرماک سییرماک سایماک
سای
یانسیما : از بغل ساییدن ؛ همشکلی ، سایه
سایه جاییست که نور نباشد تا بتوان استراحت کرد
ا سا اسای��اسایش
الف نای بر سر ( سا ) که نور است نشسته و ان را منفی نموده است. اسایش یعنی جایی که نور نباشد و بتوان اوقاتی چند از روز را بعد از کشتورزی یا دامداری استراحت نمود
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ( سایه ) برگرفته از اسایش است که الف نای آن به مرور حذف شده است که واژه ( سیاه ) هم از آن گرفته شده است

ظِلّ ، نَش
به فضای پشتی هر مانع گفته می شود که راه رسیدن نور مستقیم خورشید به یک محدوده را مسدود می کند
Sayeh
جای که نوری وجود ندارد . تاریکی . و. . . .
سایه یا سو آید
سو یعنی نور و آید هم از آمدن است سو آیه یعنی با نور آید
سایه یعنی با نور تشکیل میشود.
نسار
سایه کوتاه شده از کلمه ساآی است و سا یعنی مانند و همشکل و آی نیز آمدن و آید است.
ساای می تواند شاای نیز شود که شاای و شب آی به معنی نیمه تاریک یک جسم که به رنگ شب است شب آی به شبه و شبیه و شباهت هم تبدیل میشود.
ظل. . . نش. . .
ظل. . . نش. . . شبح. . . فی. . .
پَرهیب
سایه : ( Shade ) :[اصطلاح پلیمری] سایه عبارتی است در تئوری رنگ که برای تشخیص نحوه تفاوت رنگ از پرده رنگ اصلی مورد استفاده قرار می گیرد، در واقع ترکیب رنگ با رنگ سیاه، سایه نامیده می شود که سبب کاهش روشنایی می گردد.
نش، شبح، ظل، نسار، پناه، حمایت، توجه، عنایت، اثر، تاثیر، نتیجه، نفوذ، حشمت، بزرگی، جلال، غیرواقعی، صوری، وهمی، موهوم، نقاط تیره تر در نقاشی
سایه: تاریکی که در اثر وقوع یک جسم در مقابل نور ایجاد می شود شکل این تاریکی مانند شکل آن جسم است ولی اندازه آن متناسب با فاصله جسم از نور، بزرگ تر یا کوچک تر است.
سایه: خطی که بانوان به منظور زیبایی زیر ابرو یا چشم کشند و انگار سایه ای از ابرو یا چشم در زیر آن تشکیل شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

سایه: کنایه از حمایت و دستگیری یک فر د بزرگ منش و خیر از دیگران می نماید. انسان سایه دار یعنی انسانی که دیگران را زیر پرو بال خود گرفته و از رسیدن پرتو های رنج آور زندگی به آن ها جلوگیری می نماید.
سایه: کنایه از تأثیرات منفی معانی مختلف غیر مادی، مانند: سایه ظلم، سایه فقر، سایه نکبت و بدبختی
در زبان ترکی به سایه، " کؤلگَه " گفته می شود ولی درمورد سایه چشم و ابرو واژه فارسی آن به صورت "سایَه " کاربرد دارد.

پناه آرامش بزرگی
نش
هر گاه جسمی روبروی نور قرار گیرد محوطه ای سیاه و کدر تشکیل می شود که به آن سایه میگویند
سرپناه
وقتی یک جسمی مانع عبور نور می شود سایه درست می شود
ظل
حشمت . جلال. بزرگی. متانت. وقار. پناه. حمایت.

پناه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس