ساکن شدن


    settle
    to dwell or reside

فارسی به انگلیسی

ساکن شدن بدون اجازه در ملک
squat

ساکن شدن در
populate

ساکن شدن در سرزمین بکر
plant

ساکن شدن در کلنی
plant

مترادف ها

abide (فعل)
ماندن، ایستادگی کردن، پایدار ماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن

dwell (فعل)
ساکن شدن، ساکن بودن، اقامت گزیدن، سکنی کردن

inhabit (فعل)
ساکن شدن، مسکن گزیدن، منزل کردن، سکنی گرفتن در، بودباش گزیدن در، اباد کردن

reside (فعل)
ساکن شدن، ساکن بودن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن

indwell (فعل)
ساکن شدن، اشغال کردن، جا گرفتن، جایگیر شدن

habit (فعل)
ساکن شدن، اراستن، جامه پوشیدن، زندگی کردن

پیشنهاد کاربران

قرار گرفتن
مقام کردن
رکود، سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن، ایستادن، متوقف شدن، بی حرکت ماندن، آرام شدن، تسکین یافتن
رکود

بپرس