ساکن / مسکن / سکونت و . . . . همگی از اسکان آمده اند و اسکان همان استکان است یعنی کانی است و هست شده = کانی سفت و موجود شده
نمونه های زیر همگانی بودن آنرا نشان میدهد.
استرافورد = است . . . . .
... [مشاهده متن کامل]
اشتوتکارد = اشت . . .
ولفین اِشتاین = استان گرگها
است / هست / هسته / آستان / اُستان ( مکان سکونت ) / و . . . . / استاپ ( اِست آپ = بسیار ایست و بی حرکت = که خود میتواند برای زبان ایرانی بکار رود )
از این ریشه ها که یکی از کهن ترین ریشه های هندواروپایی می باشد س. ک. ن آن گرفته شد و در زبان عربی بهر گردید.
ساکن جایی بودن = اُستان یا اِستان جایی بودن ( اِستان ما را یاد از جایی هست شدن میندازد )
اگر نگر به بی حرکتی باشد انگاه ؛ مکث / استاپ نمونه های زیبایی هستند.
ساکن ( بی حرکت؛ در دستور زبان ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ناوِچ nāvec. پیشوند نا و واژه ی سغدی وچ.
ساکن ( مقیم ) : همتای این واژه ی عربی، اینهاست:
وَسین vasin ( سنسکریت ) .
مِنیک menik ( سغدی ) .
" باشنده"
مرده بُدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم ( مولانا )
سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه )
... [مشاهده متن کامل]
و نجیب الدوله افغان یوسف زی با پانزده هزار سوار افغان که باشنده هندوستان بود پس از ورود شاه درانی به نزدیکی دهلی خدمت شاه درانی آمده. . . ( مجمل التواریخ گلستانه )
ساکن از مسکن قالب زده شده. و مسکن هم از مانیشن پهلوی یا همون نشیمن . در گویش های کردی به گونه دیرین منیشم منیشی. . . . . هست . در انگلیسیmason . Masonry به معنی سازه و بنا و در فرانسوی maison مزون به معنی خانه هست پس این واژه هندو اروپایی است. . .
آرما =از آرمیدن ( مانندِ دانا، از دانستن )
ریشه ی واژه #ساکن در عربی ✅
از ساخینماق یا بهتر است بگوییم از ساکینماک ترکی به معنی اجتناب کردن ، محتاط بودن است. ♦️
ساکن شدن ، متوقف شدن ( تفسیری از ساکینماق ترکی )
وارد شده به عربی به صورت سه حرف یعنی به صورت وزن در عربی
... [مشاهده متن کامل]
#سکونت #ساکن #تسکین #مسکونی #مسکن #مساکن #اسکان
تمام این واژه ها از ساکینماک ترکی مشتق شده است و وزن گرفته است.
ساخینماق هم از سوخماق است. ( بند کردن به تفسیری از متوقف کردن با پسوند *ن* که خود بر خود دلالت میکند. )
inert
ساکن
بی تحرک
بی حرکت
The inert figure of a man could be seen lying in the front of the car
هیکل یه آدم ساکن درازکشیده جلو ( چرخ ) اون ماشین دیده میشد
در زبان عربی "حرفی" که هیچ حرکتی نداشته باشد . یعنی
نه ضمه داره . ( مضموم نیست . ) - نه فتحه داره . ( مفتوح
نیست . ) و نه کسره داره . ( مکسور نیست . ) را حرف ساکن
می نامند . مثلا در کلمه ی "مطبخ"حرف ط، حرف خ . ساکن
هستند .
ایستا
بی تحرک
باشنده
مُقیم، شهروند!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)