ساکن

/sAken/

    calm
    denizen
    dweller
    resident
    occupant
    occupier
    still
    motionless
    static
    quiescent
    passive
    immobile
    inactive
    placid
    quiet
    inert
    immovable
    settler
    tranquil
    inhabitant
    put
    dwelling

فارسی به انگلیسی

ساکن اتیوپی
ethiopian

ساکن اردو
camper

ساکن اولیه
aborigine

ساکن بته زارهای استرالیا
bushman

ساکن بودن
occupy

ساکن بودن در
inhabit, live

ساکن پانسیون
boarder

ساکن جزیره
islander

ساکن جنگل
woodsman

ساکن حومه
exurbanite, suburbanite

ساکن زهره
venusian

ساکن شدن
settle, to dwell or reside

ساکن شدن بدون اجازه در ملک
squat

ساکن شدن در
populate

ساکن شدن در سرزمین بکر
plant

ساکن شدن در کلنی
plant

ساکن شرق
easterner

ساکن شهر
townie

ساکن غیرقانونی
squatter

ساکن فروبوم
lowlander

مترادف ها

resident (اسم)
ساکن

denizen (اسم)
ساکن

inhabitant (اسم)
ساکن، اهل، زیست کننده در

occupant (اسم)
ساکن، اشغال کننده، مستاجر

lodger (اسم)
ساکن، مسافر، مستاجر

habitant (اسم)
ساکن

occupier (اسم)
ساکن، اشغال کننده، متصرف

inmate (اسم)
ساکن، اهل بیت، اهل، زندانی

quiescent (صفت)
ساکن، خاموش

irenic (صفت)
ارام، ساکن، مسالمت امیز، صلح جو

waveless (صفت)
ارام، ساکن، بی موج

inert (صفت)
بی روح، بی جان، ساکن، راکد، فاقد نیروی جنبش، پر نشده

static (صفت)
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن

stationary (صفت)
ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده

motionless (صفت)
ساکن، بی حرکت

calm (صفت)
ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده

quiet (صفت)
ساکت، دوستانه، فراخ، ارام، بی صدا، ملایم، ساکن، خاموش، اهسته، خموش

still (صفت)
ساکت، ارام، ساکن، راکد، خاموش، بی حرکت

stilly (صفت)
ساکت، ارام، ساکن

resting (صفت)
خوابیده، ساکن، راکد، ایستا

پیشنهاد کاربران

ساکن / مسکن / سکونت و . . . . همگی از اسکان آمده اند و اسکان همان استکان است یعنی کانی است و هست شده = کانی سفت و موجود شده
نمونه های زیر همگانی بودن آنرا نشان میدهد.
استرافورد = است . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

اشتوتکارد = اشت . . .
ولفین اِشتاین = استان گرگها
است / هست / هسته / آستان / اُستان ( مکان سکونت ) / و . . . . / استاپ ( اِست آپ = بسیار ایست و بی حرکت = که خود میتواند برای زبان ایرانی بکار رود )
از این ریشه ها که یکی از کهن ترین ریشه های هندواروپایی می باشد س. ک. ن آن گرفته شد و در زبان عربی بهر گردید.
ساکن جایی بودن = اُستان یا اِستان جایی بودن ( اِستان ما را یاد از جایی هست شدن میندازد )
اگر نگر به بی حرکتی باشد انگاه ؛ مکث / استاپ نمونه های زیبایی هستند.

ساکن ( بی حرکت؛ در دستور زبان ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ناوِچ nāvec. پیشوند نا و واژه ی سغدی وچ.
ساکن ( مقیم ) : همتای این واژه ی عربی، اینهاست:
وَسین vasin ( سنسکریت ) .
مِنیک menik ( سغدی ) .
" باشنده"
مرده بُدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم ( مولانا )
سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه )
...
[مشاهده متن کامل]

و نجیب الدوله افغان یوسف زی با پانزده هزار سوار افغان که باشنده هندوستان بود پس از ورود شاه درانی به نزدیکی دهلی خدمت شاه درانی آمده. . . ( مجمل التواریخ گلستانه )

ساکن از مسکن قالب زده شده. و مسکن هم از مانیشن پهلوی یا همون نشیمن . در گویش های کردی به گونه دیرین منیشم منیشی. . . . . هست . در انگلیسیmason . Masonry به معنی سازه و بنا و در فرانسوی maison مزون به معنی خانه هست پس این واژه هندو اروپایی است. . .
آرما =از آرمیدن ( مانندِ دانا، از دانستن )
ریشه ی واژه #ساکن در عربی ✅
از ساخینماق یا بهتر است بگوییم از ساکینماک ترکی به معنی اجتناب کردن ، محتاط بودن است. ♦️
ساکن شدن ، متوقف شدن ( تفسیری از ساکینماق ترکی )
وارد شده به عربی به صورت سه حرف یعنی به صورت وزن در عربی
...
[مشاهده متن کامل]

#سکونت #ساکن #تسکین #مسکونی #مسکن #مساکن #اسکان
تمام این واژه ها از ساکینماک ترکی مشتق شده است و وزن گرفته است.
ساخینماق هم از سوخماق است. ( بند کردن به تفسیری از متوقف کردن با پسوند *ن* که خود بر خود دلالت میکند. )

inert
ساکن
بی تحرک
بی حرکت
The inert figure of a man could be seen lying in the front of the car
هیکل یه آدم ساکن درازکشیده جلو ( چرخ ) اون ماشین دیده میشد
در زبان عربی "حرفی" که هیچ حرکتی نداشته باشد . یعنی
نه ضمه داره . ( مضموم نیست . ) - نه فتحه داره . ( مفتوح
نیست . ) و نه کسره داره . ( مکسور نیست . ) را حرف ساکن
می نامند . مثلا در کلمه ی "مطبخ"حرف ط، حرف خ . ساکن
هستند .
ایستا
بی تحرک
باشنده
مُقیم، شهروند!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس