سال

/sAl/

    year
    age
    old

فارسی به انگلیسی

سال به سال
annually, from year to year, each year

سال تقویمی
calendar year

سال چهارمی
senior

سال خورشیدی
solar year

سال دومی
sophomoric, sophomore

سال شمسی
solar year, lunar year

سال گاهنامه ای
calendar year

سال گردش
anniversary

سال مالی
financial year, fiscal year

سال نو
new year

سال نو مسیحی
new year

سال نوری
light-year

سال های میانه
middle age

سال واره
annuity, annulity

سال کبیسه
leap year

مترادف ها

year (اسم)
سنه، سال

hall (اسم)
راهرو، تالار، دالان، سالن، اتاق بزرگ، سال

پیشنهاد کاربران

year, age, old
واژه سال
معادل ابجد 91
تعداد حروف 3
تلفظ sāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: sāl، جمع: سالیان]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی sAl
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژگان عامیانه
خطاب به کاربر بالا Aras :
اول اینکه سال از ریشه سرد ( اوستایی ) سرچشمه گرفته نه شمارش.
دوم اگر روزی پی ببری که ساییل به چم شمارش، دارای ریشه های اوستایی و فارسی میانه است نه موغولی، چه خواهی کرد؟فک کنم تا مغولوستون برامون لزگی برقصی.
سال -
سال در بیشتر زبانهای هندواروپائی و ایرانی واژه سال از سرد گرفته شده شای علت این زمانهای سرد و یخبندان دوران قدیم بوده.
واژه سال ار بن ریشه هندواروپائی کل - kel یا سرد گرفته شده است. در فارسی باستان سردا sardha ودراوستا سرد sard و بهمین نام در سانسکریت در سانسکریت زردا zarada سال و پائیز هم میباشد شاید بواسطه زردی برگهای پائیزی واژه کالری در انگلیسی شاید از همین ریشه باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

سالها دل طلب جام جم ازما میکرد ( حافظ )

سال واڑه ی پارسی است که جهت اندازه گیری زمان است ، گذشت حدود 365 روز را معادل یک سال قرار می دهند، از آن کلماتی مانند سالانه ، سالنامه ، سالمند ، پارسال و غیره از آن مشتق می شود .
ویرایشِ پیامِ پیشین:
ریشه واژه یِ " سال" در زبانِ اوستایی به " سَرِذَ/سَرِد" برمی گردد ( هرچند که واژه یِ یارِ نیز در اوستایی بوده است ) . در زبان پهلوی نیز همان " سال" بوده است. دگرگونیِ آوایی ( ر/ل ) یا ( رد/ل ) در زبانهای ایرانی رواگمند بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبانِ اوستیِ خاوری ( ostossetisch ) نیز " سِرد" به چمِ " تابستان" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در پاسخ به کاربر Zara:
( شرمنده از اینکه دیر پاسخ شما را می دهم چون من به پیام شما دسترسی نداشتم ) :
خُردسال، کهنسال، سالخورده، سالگرد، امسال، پارسال، ساله، سالیانه، سالپای، سالانه، سالنامه و. . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( reference ) :
1 - رویه یِ 1412 از نبیگِ "فرهنگِ واژه های اوستا"
2 - بخشِ 1566 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانی باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

سألسأل
جناب فرتاش، در مورد واژگان مشتق از �سال� ایا معادل های دیگر پارسی یا مشتقات دیکر از سال وجود داره؟ مثل سالمندی، سالخوردگی،
سال ( Sal ) : در زبان ترکی فعل امر به معنی بیانداز از فعل سالماق ( Salmaq ) به معنی انداختن
تغییر شکل یافته سن سامی هست
سالانه
در خواست کرد ؛ پرسید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس