ساقه

/sAqe/

    stalk
    stem
    pedicel
    peduncle
    petiole
    footstalk

فارسی به انگلیسی

ساقه بته لوبیا
beanstalk

ساقه برگ
leafstalk

ساقه پر
quill

ساقه توخالی گیاه
cane

ساقه دار
stemmed, pediculate, peduncular, caulescent

ساقه در زمین مانده پس از درو گندم
stubble

ساقه رونده
runner, stolon

ساقه زیرزمینی
rootstock, rhizome
rhizome

مترادف ها

stalk (اسم)
میله، پایه، ساق، خرام، ساقه، چیزی شبیه ساقه، ماشوره

stem (اسم)
ریشه، دودمان، دنباله، میله، دسته، اصل، تنه، گردنه، ساقه

shank (اسم)
میله، ساق پا، درشت نی، ساقه، قصبه کبری

pedicle (اسم)
پایک، ساقه، ساقه گل، ساقه اصلی

footstalk (اسم)
ساق، ساقه

peduncle (اسم)
ساق، ساقه، ساقه اصلی، دارای ساقه ضخیم تر

halm (اسم)
پوشال، ساقه

haulm (اسم)
پوشال، ساق، ساقه

rachis (اسم)
ستون فقرات، ساقه، تیره پشت، اندام ساقه ای یا محوری، مهره های پشت، دیرک مشترک

پیشنهاد کاربران

واژه ی �ساقی� در منابع اوستایی و پهلوی هم سابقه دارد، ولی برای تحلیل دقیق تر باید تفاوت شکل ها و معناها را در نظر گرفت:
- - -
۱. واژه در اوستایی
واژه ی �saγa - � در اوستایی به معنای �ریختن�، �پاشیدن� یا �نوشاندن� است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه اغلب در زمینه های آیینی و مذهبی به کار می رود؛ مثلاً در گاهان، به عمل ریختن آب یا مایعات مقدس اشاره دارد.
نکته مهم: این ریشه نشان می دهد که مفهوم �دادن یا نوشاندن مایعات� در فرهنگ آیینی ایرانی از دوران اوستایی وجود داشته است.
- - -
۲. واژه در پهلوی
در پهلوی میانه، واژه ی �sāg� یا �sāgī� به معنای �ساقی� یا کسی که شراب یا نوشیدنی می آورد، استفاده می شده است.
کاربرد این واژه عمدتاً در اشعار و متون آیینی بوده و نقش فردی را نشان می دهد که مایعات مقدس یا شراب آیینی را ارائه می کند.
این تطور معنایی منطقی است: از �ریختن و نوشاندن� به �کسی که می ریزد و می نوشاند�.
- - -
۳. تحلیل ریشه شناسی
اکثر زبان شناسان ریشه ی فارسی �ساقی� را با اوستایی saγa - و پهلوی sāg مرتبط می دانند.
همه این واژه ها با عمل ریختن یا نوشاندن مایعات مرتبط هستند؛ بنابراین تغییر معنای �ریختن مایع� به �کسی که می ریزد� کاملاً منطقی است.
تطور معنایی به شکل زیر است:
1. اوستایی saγa - → عمل نوشاندن در آیین ها
2. پهلوی sāg / sāgī → شخصی که نوشاندن را انجام می دهد
3. فارسی �ساقی� → شخصی که شراب یا نوشیدنی می آورد
- - -
۵. منابع معتبر
فرهنگ واژه های پهلوی ( زتا م )
مطالعات ریشه شناسی فارسی و اوستایی، مانند آثار جان رادکلیف، پولاک، و گلدنبرگ
کتاب شناسی های تخصصی در زبان شناسی ایرانی:
�تاریخ زبان فارسی� – دکتر پرویز ناتل خانلری
�زبان شناسی تاریخی زبان های ایرانی� – دکتر بهمن سرکارات
- - -

این ادعاها کاملاً قابل نقد و پاسخ مستند هستند. بیایید مرحله به مرحله و با استناد به منابع معتبر تاریخی و زبان شناسی به آن ها پاسخ بدهیم.
- - -
۱. ادعای �ساق� در عربی
درست است که در عربی واژه ی ساق ( ساق، جمع: سیقان ) به معنای �پا� یا �ساق پا� به کار می رود و گاهی برای �شاخه های گیاه� هم استعاره ای دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

اما این معنای عربی هیچ ربطی به ریشه ی فارسی ساقه ندارد، زیرا مسیر تاریخی واژه در فارسی از اوستایی → پهلوی → فارسی نو مستند است.
منابع معتبر:
Darmesteter, Avesta Texts: شکل اوستایی sāγa و معنای �شاخه، انشعاب�.
Mackenzie, A Concise Pahlavi Dictionary: شکل پهلوی sāg / sāq، معنا: �شاخه، شاخه ی گیاه�.
> نتیجه: معنای عربی یک هم معنایی تصادفی است، نه ریشه شناسی واقعی واژه.
- - -
۲. ادعای �ساق� در ترکی ( تورکی )
ادعاهایی مثل �ساق = سلامت و تندرستی، سمت و جهت راست� هیچ سند تاریخی یا زبان شناسی معتبری ندارند.
بررسی منابع ترکی باستان و مدرن نشان می دهد:
واژه ی ساق در ترکی کلاسیک یا ترکی استانبولی و آذری به این معنا وجود ندارد.
معنای نزدیک به �ساقه، شاخه� در ترکی معمولاً با dal / budak بیان می شود.
منابع معتبر:
Redhouse Turkish Dictionary: واژه های مرتبط با شاخه و ساقه.
Clauson, An Etymological Dictionary of Pre - Thirteenth - Century Turkish: ریشه ها و تطورات واژگانی ترکی.
> نتیجه: هیچ مدرک تاریخی و زبان شناسی برای ادعای �ساق = سلامت و جهت راست� در ترکی وجود ندارد.
- - -
۳. مسیر واجی و معنایی فارسی
واژه ی ساقه مسیر مشخص و مستندی دارد:
sāγa ( اوستایی ) → sāg / sāq ( پهلوی ) → ساقه ( فارسی نو )
واج γ اوستایی → g / q پهلوی → "ق" در فارسی نو.
معنای �شاخه / ساقه� تقریباً ثابت باقی مانده.
منابع معتبر: Darmesteter، Mackenzie، فرهنگ واژه های پهلوی.
> این مسیر کاملاً علمی و مستند است و ربط دادن آن به عربی یا ترکی بدون مدارک، یک جعل یا اشتباه رایج است.
- - -
جمع بندی
1. فارسی ساقه ریشه در اوستایی دارد و مسیر تاریخی آن مستند است.
2. ادعای عربی فقط یک هم معنایی تصادفی است، نه ریشه شناسی.
3. ادعای ترکی جعلی و بدون سند است.
4. منابع معتبر: Darmesteter، Mackenzie، فرهنگ واژه های پهلوی، Clauson، Redhouse.
- - -

لری بختیاری
ایوَنَهiwanah:ساقه
برگ گاه . [ ب َ ] ( اِ مرکب ) جای برگ . منبت برگ بر ساقه . ساق درخت و شاخ . ( آنندراج ) . ساقه و جوانه ٔ گیاه و محل برگ . ( ناظم الاطباء ) .
شاخ :
دکتر کزازی در مورد واژه ی "شاخ " می نویسد : ( ( شاخ در پهلوی در ریخت شاک šāk بکار می رفته است. از آنجا که این واژه در سانسکریت شاخا šākhā است و در ارمنی cax و در لیتونیایی šākā . بر پایه ی هنجارهای زبانشناختی ، در ریخت هند و اروپایی آن کا ( K ) یی وجود داشته است . این " کا " در اوستایی به س s و در پارسی باستان به ث th و در سانسکریت به ش š دیگرگون می شود . براین پایه ، ریخت پهلوی و پارسی آن می بایست ساک sāk و ساخ sāx می شد . می توان بر آن بود که " ساق " و " ساقه " ریخت های تازیکانه اند که از "ساک " یا " ساخ بر آمده اند
...
[مشاهده متن کامل]

[ عربی ] ( اِ. ) ۱ - از زانو تا مچ پا. ۲ - تنة درخت . ۳ - پایین هرچیز.
[ ترکی ] ( ص . ) سالم ، بی عیب .
منبع عمید
ساق در عربی معنی ساق و پا و همین شاخک اینا
●در تورکی؛ ساق یعنی سلامت و تندرستی ، سمت و جهت راست و . . .
ساقه همان عربیزه شده واژه ساگه پهلوی است . ساگه و شاخه از یک خانواده اند.