ستون فقرات، ساقه، تیره پشت، اندام ساقه ای یا محوری، مهره های پشت، دیرک مشترک
پیشنهاد کاربران
برگ گاه . [ ب َ ] ( اِ مرکب ) جای برگ . منبت برگ بر ساقه . ساق درخت و شاخ . ( آنندراج ) . ساقه و جوانه ٔ گیاه و محل برگ . ( ناظم الاطباء ) .
شاخ : دکتر کزازی در مورد واژه ی "شاخ " می نویسد : ( ( شاخ در پهلوی در ریخت شاک šāk بکار می رفته است. از آنجا که این واژه در سانسکریت شاخا šākhā است و در ارمنی cax و در لیتونیایی šākā . بر پایه ی هنجارهای زبانشناختی ، در ریخت هند و اروپایی آن کا ( K ) یی وجود داشته است . این " کا " در اوستایی به س s و در پارسی باستان به ث th و در سانسکریت به ش š دیگرگون می شود . براین پایه ، ریخت پهلوی و پارسی آن می بایست ساک sāk و ساخ sāx می شد . می توان بر آن بود که " ساق " و " ساقه " ریخت های تازیکانه اند که از "ساک " یا " ساخ بر آمده اند ... [مشاهده متن کامل]
[ عربی ] ( اِ. ) ۱ - از زانو تا مچ پا. ۲ - تنة درخت . ۳ - پایین هرچیز. [ ترکی ] ( ص . ) سالم ، بی عیب . منبع عمید
ساق در عربی معنی ساق و پا و همین شاخک اینا ●در تورکی؛ ساق یعنی سلامت و تندرستی ، سمت و جهت راست و . . .
ساقه همان عربیزه شده واژه ساگه پهلوی است . ساگه و شاخه از یک خانواده اند.