ساختن


    concoct
    to forge
    to collude
    conspire
    to build
    construct
    to make
    manufacture
    fabricate
    coin
    construction
    devise
    engineer
    erection
    fabrication
    fashion
    form
    frame
    ize _
    mintage
    rear
    rough
    shape
    shift
    compose
    to agree
    to construct
    to manufacture
    to forgeto fabricate
    to provide means
    to put up

فارسی به انگلیسی

ساختن ابراه
channel

ساختن از راه ذوب کردن و در قالب ریختن
found

ساختن اهن ورزیده از چدن
puddling

ساختن با ابزار
tool

ساختن با چپر
wattle

ساختن با چرخاندن
turn

ساختن با دقت
true

ساختن با زحمت و دقت
elaborate

ساختن با سیمان و شن
concrete

ساختن با مهارت
contrive

ساختن بنای بلند
raise

ساختن به
agree

ساختن ساختمان
erect

ساختن طبق سفارش
execute

ساختن طبق نقشه
execute

ساختن طرح های مختلف با نخ و انگشتان
cats cradle

ساختن گذرگاه
channel

ساختن هنرمندانه با دست
handcraft

ساختن و به کار بردن تلفن
telephony

ساختن و کار گذاشتن دندان مصنوعی
bridgework

مترادف ها

make (فعل)
انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن، وادار یا مجبور کردن، گاییدن

craft (فعل)
ساختن

establish (فعل)
تصفیه کردن، تصدیق کردن، معین کردن، برقرار کردن، مقرر داشتن، ساختن، فراهم کردن، تاسیس کردن، دایر کردن، بناء نهادن، بر پا کردن، کسی را به مقامی گماردن، شهرت یا مقامی کسب کردن

forge (فعل)
جلو رفتن، کوبیدن، ساختن، جعل کردن، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن

fake (فعل)
وانمود کردن، ساختن، پیچیدن، حلقه کردن، جا زدن

form (فعل)
قالب کردن، پروردن، ساختن، بشکل در اوردن، تشکیل دادن، سرشتن، شکل گرفتن، فرم دادن، متشکل کردن

found (فعل)
پایه زدن، ریختن، قالب کردن، ساختن، ساختمان کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن، بر پا کردن، بنیاد نهادن، ذوب کردن، قالب ریزی کردن

produce (فعل)
زاییدن، ایجاد کردن، تولید کردن، ارائه دادن، ساختن، عمل اوردن، بسط دادن

create (فعل)
ایجاد کردن، ساختن، فراهم کردن، خلق کردن، افریدن، ناگهان ایجاد شدن، سرشتن

construct (فعل)
ایجاد کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن

prepare (فعل)
مجهز کردن، اماده کردن، ساختن، تعبیه کردن، مستعد کردن، فراهم نمودن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، پستاکردن، تمهید کردن

model (فعل)
ساختن، شکل دادن، طراحی کردن، نمونه قرار دادن، مطابق مدل معینی در اوردن

build (فعل)
درست کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن

manufacture (فعل)
تولید کردن، ساختن، عمل اوردن، جعل کردن

fashion (فعل)
درست کردن، ساختن، بشکل در اوردن

invent (فعل)
ساختن، اختراع کردن، جعل کردن، تاسیس کردن، از خود در آوردن، ابداع کردن، از پیش خود ساختن، چاپ زدن

compose (فعل)
درست کردن، ساختن، سرودن، تصنیف کردن

falsify (فعل)
ساختن، تحریف کردن، دست بردن در، باطل ساختن، تزویر کردن

fabricate (فعل)
ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن

پیشنهاد کاربران

ساختن واژه پارسی مرکب از
آس آختن
آس به معنای سنگ است. واژه آس از ریشه هندواروپائی اک - ak یا سخت و تیز که به سنگ نسبت داده میشود ودر اوستا اسان asan و ašno. و در سانسکریت اسن asan یا سنگ ذکرشدهاست.
...
[مشاهده متن کامل]

همانند آسیاب که سنگ با گردش آب حرکت میکند
در انگلیسی هم stone به معنای سچصخره است
واژه آختن بن مصدری همراهی و با هم بود و در هم آمیختن است
پس واژه ساختن آمیختگی و نزدیکی و همراهی سنگها با همدیگر است
چرا که در ایران باستان از سنگ در بسیاری بناها استفاده میشد
و ساختن به ممعنای بنا و آبادی و ساختمان با سنگ است

واژه ساختن
معادل ابجد 1111
تعداد حروف 5
تلفظ sāxtan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: sāxtan]
مختصات ( عا. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه ساختن کاملا پارسی است چون درترکی می شود نشاحکمت و در عربی می شود یبنی این یعنی واژه صد درصدر پارسی است .
Build ساختن
خلق.
اجرای طرح .
اجرای ایده .
ساختگی
ساز و کار
برپا ساختن/داشتن
تیار کردن

بپرس