anatomy architecture build conformation constitution construction fabric frame machinery makeup or make-up organization structure system texture frame-work
فارسی به انگلیسی
ساختار اجتماعی
constitution
ساختار بنیادین
cadre
ساختار را عوض کردن
reconstitute
ساختار شعر
versification
ساختار شناسی
morphology
مترادف ها
structure(اسم)
ترکیب، ساختمان، بناء، سازمان، ساخت، ساختار
پیشنهاد کاربران
سازمان، تشکیلات، تشکل.
واژه ساختار کاملا پارسی است چون در عربی می شود بناء و در ترکی می شود یوپو این واژه یعنی ساختار صد درصد پارسی است.
شکل . . .
انگلیسی به فارسی
تشکیلات
چارچوب چهارچوب
سازه
مکانیسم
ترکیب
سامان کلی اجزا و بخش ها براساس ارتباط پویای آن ها. این واژه در هنر یا مهندسی کاربرد دارد، ولی مثلاً در هندسه به کار نمی رود ( زیرا در هندسه با مقولات دینامیک سر و کاری نیست ) . ساختار صُوری : [اصطلاح «ساختار»، همچنین به نمود سه بُعدی شکل ها در فضای پرسپکتیوی اطلاق می شود. ]
چگونگی ساختمان چیزی, ترتیب اجزاء و بخش های یک جسم, چیز ساخته شده. در شعر به معنای قالب شعر است.