ساختار

/sAxtAr/

    anatomy
    architecture
    build
    conformation
    constitution
    construction
    fabric
    frame
    machinery
    makeup or make-up
    organization
    structure
    system
    texture
    frame-work

فارسی به انگلیسی

ساختار اجتماعی
constitution

ساختار بنیادین
cadre

ساختار را عوض کردن
reconstitute

ساختار شعر
versification

ساختار شناسی
morphology

مترادف ها

structure (اسم)
ترکیب، ساختمان، بناء، سازمان، ساخت، ساختار

پیشنهاد کاربران

ساختارهء فرزانش:منظومهء حکمت .
ساختارهء اندیش:منظومهء منطق.
قواعد
چارچوب، قواعد
سازمان، تشکیلات، تشکل.
واژه ساختار کاملا پارسی است چون در عربی می شود بناء و در ترکی می شود یوپو این واژه یعنی ساختار صد درصد پارسی است.
شکل . . .
انگلیسی به فارسی
تشکیلات
چارچوب
چهارچوب
سازه
مکانیسم
ترکیب
سامان کلی اجزا و بخش ها براساس ارتباط پویای آن ها. این واژه در هنر یا مهندسی کاربرد دارد، ولی مثلاً در هندسه به کار نمی رود ( زیرا در هندسه با مقولات دینامیک سر و کاری نیست ) .
ساختار صُوری :
[اصطلاح «ساختار»، همچنین به نمود سه بُعدی شکل ها در فضای پرسپکتیوی اطلاق می شود. ]
چگونگی ساختمان چیزی, ترتیب اجزاء و بخش های یک جسم, چیز ساخته شده.
در شعر به معنای قالب شعر است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس