سابقا

/sAbeqan/

    formerly
    once
    erst
    erstwhile

مترادف ها

before (قید)
جلو، قبل، سابق، پیشتر، در حضور، سابقا، پیش ازانکه

heretofore (قید)
قبلا، پیش از این، تا کنون، سابقا، تا این وقت

whilom (قید)
سابقا، یک زمانی، گاهی، در سابق

once (قید)
یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی

formerly (قید)
قبلا، سابق، پیشتر، سابقا

erstwhile (قید)
قبلا، سابقا

erst (قید)
قبلا، سابقا

previously (قید)
سابق، سابقا

sometime (قید)
سابقا، گاهگاهی، یک زمانی، یکوقتی

پیشنهاد کاربران

before now
در نخست ؛قبلاً. سابقاً. در قدیم :
یکی داستان زد گَوی در نخست
که پرمایه آنکس که دشمن بجست.
فردوسی.
در گذشته
روزگارِ پیشتر
وطن پریش تر از روزگار پیش ترم
هنوز می روم و نام دیگرم سفر است
علیرضا کیانی

بپرس