زیست

/zist/

    existence
    living
    subsistence
    zoo-
    bio-

فارسی به انگلیسی

زیست بوم
eco-, environment, homeland

زیست بوم جانور و گیاه
home

زیست بوم شناختی
ecological

زیست بوم شناس
ecologist

زیست بوم شناسی
ecology

زیست بوم گرای
environmentalist

زیست بوم گرایی
environmentalism

زیست بوم کشی
ecocide

زیست بومی
environmental

زیست بیزاری
ennui

زیست پذیر
habitable, livable, liveable, viable

زیست پرگیر
environment

زیست پرگیری
environmental

زیست چرخه
biorhythm

زیست چند گونی
biodiversity

زیست راه
career

زیست شادی
joie de vivre

زیست شناختی
biological

زیست شناس
biologist

زیست شناسی
biology, body clock

مترادف ها

life (اسم)
دوام، عمر، جان، حیات، مدت، زندگی، زیست، دوران زندگی، حبس ابد، رمق

inhabitancy (اسم)
سکنی، اشغال، تصرف، زیست، اقامت، حق سکنی

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

subsistence (اسم)
دوام، مدد معاش، سر سختی، زیست، نگاهداری، معاش، اعاشه، گذران، امرار معاش، وسیله معیشت

existence (اسم)
وجود، هستی، موجودیت، زندگی، زیست، بایش

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زیستزیستزیستزیست
زیست به معنای زندی
تعیش، حیات، زندگانی، زندگی، زیستن، زی