زیرسیگاری
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
زیرسیگاری: [ اصطلاح در تداول عامه ] ظرف کوچکی برای ریختن خاکستر سیگار، جاسیگاری .
( ( "مادر مرجان. دیدیش . هزار بار آمده بنگاه . همان که همه را جان به سر کرد تا آپارتمان خرید "از وسط میز زیر سیگاری برداشت امد نشست . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص49 . ) )
( ( "مادر مرجان. دیدیش . هزار بار آمده بنگاه . همان که همه را جان به سر کرد تا آپارتمان خرید "از وسط میز زیر سیگاری برداشت امد نشست . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص49 . ) )