زیاده روی

/ziyAderavi/

    extravagance
    intemperance
    aholic _
    binge
    crapulence
    excess
    indulgence
    overkill
    spree
    surfeit

فارسی به انگلیسی

زیاده روی در اجرای نقش
histrionics

زیاده روی در خوردن و نوشیدن
binge

زیاده روی در میخواری
intemperance

زیاده روی کردن
glut, indulge, overdo, surfeit, wallow, waste, to go beyond due bounds, to be intemperte

زیاده روی کردن در خوراک
overeat

زیاده روی کردن در خوردن مشروب الکلی
swill

مترادف ها

exceeding (اسم)
زیاده روی، سبقت و پیشی

self-indulgence (اسم)
خوش گذرانی، زیاده روی، افراط

indulgence (اسم)
زیاده روی، افراط

extravagance (اسم)
خیره سری، زیاده روی، افراط، بی اعتدالی، گزافگری

surfeit (اسم)
زیاده روی، امتلاء

immoderation (اسم)
زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی

intemperance (اسم)
زیاده روی، افراط، بی اعتدالی

ultraism (اسم)
زیاده روی، افراط کاری، فراگرایش، از حد گذرانی

پیشنهاد کاربران

تندروی،
تند رفتن، تندروی کردن= زیاده روی کردن
بیشینه روی / بیش روی
گزافکاری
binge
اسراف
بیش روی
جواب ۳۳۳
مشکل گشا اوراق بهادر چشم توانم جگر گوشه
تندرست برلیان زیاده روی
افراط . . . . . تفریط . . . . .
اکثار
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن :
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.
- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .

پا از گلیم خود درازتر کردن، پا از گلیم خود بیش تر برداشتن
نمونه:
پسر! داری پایت را بیش تر از گلیمت برمی داری . . . ( داری زیاده روی می کنی . . . )

شورش درآوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس