to have a cold in the head
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
زکام، سرما، سرما خوردگی
خلم، زکام، نزله، اب بینی، فین
زکام، نزله
زکام، نزله، سرماخوردگی، گریپ
زکام، نزله، سرماخوردگی معمولی
زکام، گریپ، انفلوانزا، نزله وبایی یا همه جا گیر
زکام، عطسه، صحبت تو دماغی، فن فن
پیشنهاد کاربران
جدول >> کوریزا
داهی
با زکام در گلزار رفتن:کنایه از عدم توانایی بر استشمام و ادراک چیزی است. ( چون شخص مزکوم بویها را احساس نمی کند. )
( ( چه روی با کلاه بر منبر؟
چه شوی با زکام در گلزار؟ ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۱. )
( ( چه روی با کلاه بر منبر؟
چه شوی با زکام در گلزار؟ ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۱. )
سرماخوردگی
گریپ