زورمند

/zurmand/

    forceful
    muscular
    potent
    powerful
    robust
    strong
    vigorous

فارسی به انگلیسی

زورمند کردن
fortify

مترادف ها

mighty (صفت)
توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند

vigorous (صفت)
قوی، شدید، نیرومند، زورمند

پیشنهاد کاربران

شاه زور. ( ص مرکب ) شخص بسیار قوی . ( فرهنگ نظام ) .
سخت بازو ؛ زورمند. قوی. توانا. پرزور :
چنان سخت بازو شد و تیزچنگ
که با جنگجویان طلب کرد جنگ.
سعدی ( بوستان ) .
سعدی چو سروری نتوان کرد لازمست
از سخت بازوان بضرورت فروتنی.
سعدی ( طیبات ) .
...
[مشاهده متن کامل]

سعدیا تن بنیستی در ده
چاره سخت بازوان این است.
سعدی ( بدایع ) .
درمی چند ریخت در مشتش
سخت بازو به زر توان کشتش.
سعدی ( هزلیات ) .
- قوی بازو ؛ کنایه از نیرومند. زورمند. توانا :
از دیو فریشته کند نفسی
کش عقل همی کند قوی بازو.
ناصرخسرو.
قوی بازوانند و کوتاه دست
خردمند و شیدا و هشیار و مست.
سعدی ( بوستان ) .
قوی بازوان سست و درمانده سخت.
سعدی ( بوستان ) .

خاراستیز. [ س ِ ] ( نف مرکب ) زورمند. شجاع. محکم. صلب :
ز بس زخم کوپال خاراستیز
زمین را شده استخوان ریزریز.

نیرومند
در زبان لری بختیاری به معنی
کسی که زور نهفته دارد.
زورمند::
زور::نیرو. توان. قدرت
مند::مانده. نهفته. پنهان
Zormand

بپرس