زور

/zur/

    coercion
    compulsion
    dint
    duress
    force
    might
    potency
    power
    pressure
    strength
    vigor
    vigour
    lustiness
    prowess
    sinew
    zap
    violence
    guts
    punch
    kick

فارسی به انگلیسی

زور اوردن به
overbear

زور بازو
brawn, muscle, virility

زور دادن
jam, press, push

زور دادن به طرف خود
pull

زور زدن
exert, to exert force

زور زورکی
forced, forcedly

زور گویی کردن
bludgeon
bluster, bully, dictate, domineer, hector, bulldoze

زور و تهدید
heat

زور و رزی
exertion of force

مترادف ها

strength (اسم)
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه

might (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، توش

energy (اسم)
توانایی، نیرو، زور، انرژی، کارمایه، قوه فعلیه، حس

force (اسم)
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی

violence (اسم)
تندی، شدت، سختی، ستیز، بی حرمتی، جبر، خشونت، چیرگی، فشار، ستم، زور، بیدادگری، اشتلم

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

vivacity (اسم)
چالاکی، نشاط، خوشدلی، سر زندگی، خوش طبعی، زور، خوش مشربی، نیروی حیاتی

hustle (اسم)
شتاب، فشار، تکان، زور

zing (اسم)
روح، گرمی، قدرت، زور، انرژی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ

strain (اسم)
خوی، تقلا، کوشش، کشش، اصل، خیل، نژاد، اسیب، زور، درد سخت، کشیدگی عضله، صفت موروثی، خصوصیت نژادی، در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان

vigor (اسم)
قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، نیرومندی

pressure (اسم)
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا

thrust (اسم)
نیرو، فشار، زور، سخمه، نیروی پرتاب، فشار موتور

push (اسم)
تنه، هل، فشار، زور، فشار با سر، فشار به جلو

dint (اسم)
ضربت، گودی، تو رفتگی، زور

tuck (اسم)
نیرو، چین، زور، سجاف، تاه، تو گذاری، شیرینی مربا، بالازدگی، بالازنی، شدت زومندی، شمشیر نازک

zip (اسم)
نیرو، زور، انرژی، زیپ

vim (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، فشار، زور، انرژی

stunt (اسم)
زور، شاهکار، شیرین کاری

vis (اسم)
قوت، قدرت، نیرو، پیچ، زور

پیشنهاد کاربران

زور بازدارندگی ندارد . چندی سال پیش گفته ام.
واژه زور از پارسی میانه ( zwl /⁠zōr⁠/ ) ، که پوکورنی از زبان پروتو - هندواروپایی *ǵʰ�w - tlo - ، از *ǵʰew - ( �ریختن� ) . خدایا خدایا انگلیسی را مقایسه کن. به فارسی ژون ( žun، �بت� ) نیز مراجعه کنید. *gew - ( �شتاب کردن� ) گرفته شده و با صربی کرواتی ž�riti ( �عجله کردن، عجله کردن� ) و مقایسه می شود. Keyra اسکاندیناوی قدیمی ( "شلاق زدن، شلاق زدن، سوار شدن" ) . همچنین رجوع کنید به ارمنی قدیم �زاور� ( zawr ) ، یک وام گیری ایرانی.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی به پهلوی
واژگان مترادف و متضاد
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی

مدفوع حیوانات
گویش طالقانی
اکه به زور نمیخواهی بری بهشت، به زور دیگران را نبر جهنّم!
راه الله نبند وراه ظلالت اسفالت نکن وآدرس فردوس را غلط نده.
قدرت. نیرو
در زبان اوستایی واژه ( زاوَرِ ) به چمِ ( زور، نیرو ) را نیز داریم.
پسگشت ( منبع ) :رویه 586 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا )
واژه ( زور ) یک واژه ایرانی و اوستایی است که در این زبان به دیسه یِ ( زورَ ) واگویی می شده است. ( زو ) نیز در زبان اوستایی به چمِ ( نیرومند شدن ) بوده است.
چنانکه در رویه 590 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
زور
زوور در ترکی میشه سخت و مشکل
باسکین میشه فشار
گوج میشه توان نیرو و قدرت
واژه ای پارسی به معنی نیرو و توان
بیفشرد شمشیر بر دست راست
به زور جهاندار بر پای خاست
فردوسی
زور ( Zor ) در زبان ترکی به معنی سخت، مشکل و نیرو است
زور : ناروا و نادرست
( ( پس اگر گویی بدانم دور نیست
ور ندانم گفت کذب و زور نیست ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 378 )

زور FORCE :[اصطلاح جامعه شناسی] اجبار، بر مبنای تهدید به استفاده از خشونت یا استفاده ی واقعی از خشونت.
منبع https://rasekhoon. net

اشتلم
زور. ( "و" با آوای پیش ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، پشکل، مدفوع، و یا فضله حیوانات و پرندگان. " بامشی ره گتنه ته زور دوائه ونه سر خاک دشنّیه . "، به گربه گفتند که انت ( فضله ات ) داروست، گربه روی آنرا با خاک پوشاند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس