کهنه، فرسوده، مانده، زهوار در رفته، مندرس، خسته و کوفته
پیشنهاد کاربران
بایستی در ابزار آلات قدیمی جستجو کرد. زهوار دور یک چیز را می گویند که همه اجزا را در جای خود ثابت نگه میدارد. مثلا زهوار صندلی. اگر زهوار صندلی در برود آن صندلی از هم خواهد پاشید. آدم زهوار در رفته یعنی ... [مشاهده متن کامل]
شخصی که پیر و ناتوان شده و شیرازه اون شخص از هم پاشیده و دیگر قادر به انجام امور معمولی نیست. ادم پیر و بدرد نخور. پیزوری. پیر خرفت
داغون، شل و ول
کهنه و پوسیده شده، از ریخت افتاده
زَهوار در رفته. زوار در رفته ( رجوع شود به «زوار» ) . سخت پیر یا سخت ضعیف. سخت بیکاره و ناتوان: یک کالسکۀ زهواردررفته. یک پیر زهواردررفته. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «زَهوار» ) درب و داغون، فاقد کارآیی، قزمیت. ( بر اساس واژۀ «قُزمیت» در فرهنگ فارسی معین ) ... [مشاهده متن کامل]
توضیح: در گویش، بخصوص گویش عامیانه، زَهوار در «زهوار در رفته» زَوار ( بدون «ه» ) تلفظ می گردد. رجوع شود به واژۀ «زوار». مثال: "حتماً پدربزرگ الان کت و شلوار قهوه ای و زهوار در رفته اش را پوشیده و از پشت عینک ته استکانی به ساعت چوبی خیره شده تا بتواند به موقع به ایستگاه راه آهن برسد. " ( منبع: مقالۀ «نگاهی به حوادث حاشیه خطوط راه آهن»، روزنامۀ همشهری، چهار شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۲ )