زه

/zeh/

    catgut
    hypotenuse
    snare
    string
    chord
    cord
    bowstring
    rim
    childbirth

فارسی به انگلیسی

زه بند
collar

زه راه
vagina

زه راهی
vaginal

زه سان نما
fetoscope

زه قلاب
fishing-line

زه گفتن
extol

زه وزاد
generation

زه کش
drain, drainpipe, drain pipe

زه کشی
drainage

زه کشی کردن
drain
to drain, trench

مترادف ها

gut (اسم)
شکم، طاقت، نیرو، تنگه، روده، زه، جرات، دل و روده، شکنبه، احشاء، شکم گندگی، بنیه

string (اسم)
عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، قطار، دراز

chord (اسم)
قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب

cord (اسم)
سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن

bowstring (اسم)
زه، چله، زه کمان

catgut (اسم)
زه

whipcord (اسم)
زه، سر سخت، نخ تابیده، پارچه محکم و دارای نخ تابیده

hypotenuse (اسم)
زه، وتر، وتر مثلی قائم الزاویه

پیشنهاد کاربران

� تا مریم را درد زه پیدا نشد قصد آن درخت بخت نکرد. � در اینجا بمعنی زایمان آمده
علاوه بر معانی فوق معنی زایمان و زادن هم میدهد
پیش می آمد سپس می رفت شه
جمله شب او همچو حامل وقت زه
✏ �مولانا�
زه - رشته ای تابیده و محکم که چله کمان نیز نامیده میشود.
ریشه هند و اروپائی زه جویا - giwiiā یا زه که در پهلوی جه jih ودراوستا جهیا jhyā و در سانسکریت جیا jyā و در لاتین سناو snava یا زه کمان و سنیو sinew یا زرد پی و همین واژه زرد پی در اوستا سنور snavar گذارش شده.
...
[مشاهده متن کامل]

( لازم به یاد آوریست که زرد پی یا تاندون بواسطه مقاومت ان، شبیه زه میباشد. زه علاوه بر کاربرد در کمان در در دستگاه پنبه زنی قدیمی نیز کار برد دارد همچنین بجای سیم در دستگاهای موسیقی قدیم بکار میرفته. زرد پی از بافت های رشته ای مانند است که معمولاً ماهیچه را به استخوان متصل می کند و توانایی مقاومت در برابر کشش را دارا است.

زه کردن کمان یعنی زه کشیدن یا به عبارتی آماده کردن کمان.
کمان
زه به جز چم های گفته شده در بالا به چم نسل نیز می باشد.
در هوای آنکه گویندت زهی /بسته ای در گردن جانت زهی
زه مصرع اول به معنای آفرین و تحسین و زه مصرع دوم به معنای طناب و ریسمان است
چلّه ی گمان☆
خَه خَه زَه زَه وَه وَه بَه بَه بَخ بَخ همگی با زبرند و ان را نتوان با زیر گفت - و هیچ بخردی نگوید خِه خِه و بِه بِه مگر دیوانه ای که ریشخند کند - زَهازَه و دَهادَه نیز به همین گونه است ده از دادن نیز باید با زبر گفته شود نه اینکه گوییم دَهم و دَهید و دَهند و دَهش و این ده و دهاده بانگ شور و برانگیختن و سخن جنگ و دلیری و پیروزی وگشایش و فتح است چگونه شکست و کسر گیرد - همچنان که مه و که را باید با زبر خواند و چه گواه راست تر از نام مهین و مهستی و مهاراجا - و انک فردوسی که همه جا مهان را با جهان و نهان همسنگ نهاده و پیشتر به روزگار کودکی یاد دارم که همه کس انرا مَه و کَه می خواند و میگفت و اموزگاران کم خرد به زور انرا به زیر کشاندند و تا کنون هرجا مَه اید انرا م را زیر نهند -
...
[مشاهده متن کامل]

و همینگونه است خوردَه و خواندَه و پردَه وخانَه و ویرانََه و انچه بپایان اینها میاید ه نیست ا هست که انرا ز نیمه خم کرده اند و تا آهنگ زبر دَهَد - و بنگیرم که دَهد را همه جا بزرگان با رَهَ همسنگ کرده اند و تا کنون به بسیار شهرها چون فارس و خراسان با زبر گویند و بیاد اریم که در پهلوی خانَک و پردَک و وارونَک بوده است و اینهارا نتوان با زیر خواند و گفت -
چنان که زَه و زَهدان درست باشد و زَهش درست باشد و در فارسی پهلوی و دری زَهش و زَهشن گویند هنوز کهنسالان یَک گویند و یک
تنها زه کمان و اینگونه را توان با زبر نگفت گرچه سره اش چَیا و زَیغ و جیک و زََیک بوده باشد چون پشت ان ی امده توان به دوگونه اش گفت

چله کمان
چله ی کمان
که صیادی کمان بر کف به زه تیر
به زیر پای صیاد و به سر باز
نه بنشستن صلاح است و نه پرواز
شعر امید
زِهْ:واژه ی ستایش و آفرین
دکتر کزازی در مورد واژه ی " زِهْ" می نویسد : ( ( زِهْ، نیز " زهازه " واژه ی ستایش و آفرین است . می انگارم که " زه " در بنیاد ، ریختی از زی بوده است . ساخت امری از " زیستن " ؛ هنوز نیز ، در پارسی ، از سرِ ستایش ، بدان کس که کاری ستودنی انجام داده است ، گفته می شود : " زنده باشی ! " ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چنین گفت : " آری !همین است ؛ زِهْ
مهین را به مِه داد و کِه را به کِه ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 336. )

زه:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " زه" می نویسد : ( ( زه در پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است. به معنی تسمه و دوال ، ریختی کهنتر از آن زیگ zig می توانسته است بود که در فارسی " زیق " شده است. ) )
( ( بدان زه ، دو دستش ببستی چو سنگ ؛
...
[مشاهده متن کامل]

نهادی ، به گردن برش ، پالهنگ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 290. )

به معنی رحم و زهدان هم کاربرد دارد
( . . . و جنین. . . در زه مانده چون زندانی. )
بیدپای محمد بخاری
چلّه کمان، وتر
زه کمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس