to live
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
حیات، زندگانی
پیشنهاد کاربران
واژه زندگانی
معادل ابجد 142
تعداد حروف 7
تلفظ zendegāni
نقش دستوری اسم
ترکیب ( حاصل مصدر ) [پهلوی: zindakīh] ‹زندگی›
مختصات ( زِ دَ یا دِ ) ( مص ل . )
آواشناسی zendegAni
الگوی تکیه WWWS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 142
تعداد حروف 7
تلفظ zendegāni
نقش دستوری اسم
ترکیب ( حاصل مصدر ) [پهلوی: zindakīh] ‹زندگی›
مختصات ( زِ دَ یا دِ ) ( مص ل . )
آواشناسی zendegAni
الگوی تکیه WWWS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
محمد مهدی عالی تر جواب روح الله رو داده بقادرسته پس
روح الله کاملا درست میگه زندگانی یعنی بقا
و اما نظر من
بعضی از موجودات زنده جان هستند و زنده جانی می کنند. حالا این ( زنده جانی ) چطور تبدیل به زنده گانی ( زندگانی ) شده نمی دانم
بعضی از موجودات زنده جان هستند و زنده جانی می کنند. حالا این ( زنده جانی ) چطور تبدیل به زنده گانی ( زندگانی ) شده نمی دانم
آنچه به وسیله ی آن، زندگی را پیش می برند
زندگانی به سر بردن: عمر سپری کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۸ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۸ ) .
معاش، حیات، زندگی، زیست، عمر، هستی، تعیش، عیش، گذران
معیشت
بقا