زنده کردن حافظهrefreshزنده کردن خاطرهstirزنده کردن دوباره در خاطرهrecaptureزنده کردن مجددresurrect, revive
vivify (فعل)روح دادن، زنده کردن، احیا کردنvitalize (فعل)تحریک کردن، زندگی بخشیدن، حیات بخشیدن، زنده کردن، زندگی دادنquicken (فعل)جان دادن به، روح بخشیدن، زنده شدن، تسریع شدن، تخمیر کردن، زنده کردنresuscitate (فعل)بهوش اوردن، زنده کردن، احیا کردنresurrect (فعل)زنده کردن، احیا کردن، رستاخیز کردن
احیا. . . . .روح پروردن. [ پ َرْ وَ دَ ] ( مص مرکب ) پروردن روح. زنده گردانیدن. حیات بخشیدن :فراق روی تو آن روز نفس کشتن بودنظر بروی تو امروز روح پروردن. سعدی.نشور+ عکس و لینک