زنده

/zende/

    alive
    animate
    lively
    living
    vivid
    graphic
    quick
    speaking
    vibrant
    bright
    rattling
    rich

فارسی به انگلیسی

زنده باد
viva, long live!, viva, vive

زنده باد گفتن
cheer

زنده بادا
long live!

زنده بر
vivisectionist

زنده بری
vivisection

زنده بری کردن جانوران
vivisect

زنده به گور کردن
to bury alive

زنده بودن
live

زنده چوب
sapwood

زنده دل
cheerful, jovial, enjoying a green old age, hearty and hale, lively, vigilant, pious

زنده دل بودن
effervesce

زنده دلی
cheerfulness, gayness, gusto, pep

زنده شدن
quicken, to be restored to life, to be revived, to be refreshed, waken

زنده گذار
viviparous

زنده ماندن
live, persist, survive

زنده ماندنی
viable

زنده مانده
survivor

زنده نگهداشتن
perpetuate

زنده نما
living

زنده و باروح
colorful

مترادف ها

alive (صفت)
در قید حیات، حساس، روشن، زنده، سرزنده

living (صفت)
در قید حیات، زنده، جاندار، جاودان، حی

live (صفت)
دایر، موثر، زنده، سرزنده

quick (صفت)
تند، چابک، فرز، سریع، زنده، سرزنده، جلد، چست، سبک، سریع السیر، فوری

fresh (صفت)
اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاط

vivid (صفت)
روشن، زنده، سرزنده، سرحال، خرم، سر سخت، واضح

lively (صفت)
با روح، زنده، سرزنده، سبک، جالب توجه، با سرور وشعف

پیشنهاد کاربران

درود
واژه ی زنده، زابِ کُناکی ( صفت فاعلی ) از بُنواژه ی زیستن است، بن کنونیِ این بنواژه [زی] و بن گذشته ی آن [زیست] است.
مانند [دان و دانست] که بن کنونی و گذشته ی بنواژه ی دانستن استند و یا توان و توانست از توانستن و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از روش های ساخت زاب کناکی ( صفت فاعلی ) در پارسی، افزودن پسوند[اَنده] به بن کنونی بنواژه است مانند بیننده، شنونده، گوینده و. . .
درباره ی واژه ی زنده نیز: زی - اَنده=زیَنده
زیَنده کم کم به ریخت زینده و سپس زِنده ساده شده است.
زنده= زی کننده، زیست کننده، زندگی کننده.
بن زی را به ریخت [زای] در بنواژه ی زاییدن نیز داریم به چم بچه آوردن، زنده آوردن، پدید آوردن یک زندگی نو.

واژه زنده
معادل ابجد 66
تعداد حروف 4
تلفظ zende
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: zandak] ‹زند›
مختصات ( ~. دِ ) ( ص مر. )
آواشناسی zende
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی معین
فرصت برای مُردن زیاده است وبرای زنده ماندن خیلی کم است!
بیدار شو!
زنده واژه ای ریشه دار در فارسی است که در زبان های اسیایی دیگر مثل اردو و هندی و بنگالی هم دیده میشود
صاحب حیات . [ ح ِ ح َ ] ( ص مرکب ) جاندار. زنده : صاحب حیات بی درد نیست . ( مجالس سعدی ) .
البته این موضوع بی رپت نماند
فعل دستوری نیز از مصدر میاد
در بیخ ، فارسی از مصدر ( بن مضارع ) و ( بن ماضی ) ساخته شده
مانند رفتن - - - - >بن مضارع ( رو ) و بن ماضی ( رفت )
هرکی بگه دقیقا فعل دستوری زنده چی میشه سپاسگزاشم🙏
مثلا میگیم مُرد = بمیر
زِند = ب. . . ؟
دوست خوبی گفت از ( زی ) میاد.
پس زیست چی میشه؟ زیست = بزیه
که درواقع بِزی اشتباس
بزیه با ه ساکن درسته.
...
[مشاهده متن کامل]

بعضی ملا دوستها میگن زبان فارسی کامل نیست عربی کامله
اتفاقا فارسی کامل کامله
منتها پراکنده شده از دست آدم لیز خورده
که باید جمعش کرد.
میدونستید فارسی به همین فعل دستوری و گذشته سوم شخص بستگی داره همه چیزش؟

زنده به کره ای سایتاه
جاندار، حساس ( دارای حس ودرک ) ، موجودبودن آن درهستی.
از ویژگی موجود ( زنده ) :درک وفهم میکند، حرکت میکند.
این ویژگی ها، اصطلاح قشنگی هستند که امروزه بکارمیروند وشایددرکهن هم بکارمیرفتند. مثال:اوسالهاست که مرده!بسیارسال میباشدکه دگر کسی رانمیفهمدوبی تفاوت است، متوجه میشود امابه آن عمل نمیکند ( دراینجااشاره به ویژگی دوم موجودزنده، یعنی حرکت کردن دارد ) .
...
[مشاهده متن کامل]

زنده: در پهلوی زندگ zindag بوده است.
( ( نه زو زنده بینم ، نه مرده نشان ؛
به دست ِنهنگان ِمردمکُشان ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 221. )

فکنم زنده از زی اَنده ساخته شده زیَنده، زنده.
نمیدونم درسته یا نه، کاش جایی بود میگفت
زنده به ترکی: دیری، جانلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس