زندانی

/zendAni/

    prisoner
    jailer
    captive
    convict
    inmate
    pent

فارسی به انگلیسی

زندانی بودن
durance, duress, incarceration, serve

زندانی جنگ
internee

زندانی خوش رفتار
trusty

زندانی سابق
old lag

زندانی سابقه دار
jailbird, old lag

زندانی سازی
detention, incarceration

زندانی شدن
internment

زندانی کردن
confine, detain, immure, imprison, incarcerate, institutionalize, intern, shut, to imprison

مترادف ها

prisoner (اسم)
اسیر، زندانی

jailbird (اسم)
محکوم، محبوس، جنایت کار، زندانی

termer (اسم)
مقیم، دسیسه کار، زندانی

inmate (اسم)
ساکن، اهل بیت، اهل، زندانی

پیشنهاد کاربران

کلمه زندانی در بر دانده همه مفاهیم دیگر در ارتباط با زندان است از این لحاظ کامل تر از بقیه لغات برای توضیح این مقوله به نظر می سد. برای مثال به زنجیر شدن، در بند شدن، به غل و زنجیر شدن، بازداشت شدن، در
...
[مشاهده متن کامل]
حبس شدن و . . : همه در توضیح زندانی شدن است. با این تفاوت که این لغت مفهوم مدرن زندان را با تمام امکانات امنیتی نیز پوشش می دهد.

اسیر . . . . گرفتار . . . . . . حبس . . . دربند . . . . .
کهن سلسله . [ ک ُ هََ /هَُ س ِ س ِ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) زندانی کهنه . ( آنندراج ) . آنکه مدتی دراز به زنجیر بسته باشد : بهر ضبط من مجنون که کهن سلسله ام فتنه از گیسوی او سلسله خواه است امشب . محتشم کاشانی ( از آنندراج ) .
کُند و زنجیر = گوی فلزی که به پای زندانی ها می بستند
اسیر، بازداشت، بندی، توقیف، حبس، دربند، شهربند، گرفتار، محبوس، سجین

سجین
زندانی در ترکی می شود "دوستاق" ( دوستاغ )
من تویوق تک ، اؤز نینیمده"دوستاغام " ایللر بویو // بیر خوروز یوللا تاپام من بلکی بو نین دن نجات
من مانند مرغی ، سالهاست که در لانه خود زندانیم //خروسی بفرست تا بلکه از این لانه مرغ نجات پیدا کنم
( شهریار ، گزیدهٔ اشعار ترکی ، انس و جن )
زندانی محبوس
محبوس

بپرس