زندانبان، سجان زندانبان که معنای کلمه درآمده بر این بوده که جهان زندانبان انسانیت است. که شامل سه چیز می شود گذشته، حال وآینده و سه جان تولد، زندگی و مرگ در مکانی فیزیکی سه بعدی و دو نیمه که تضاد ها می باشند ... [مشاهده متن کامل]
خیروشر، شب و روز ، سپید یا سیَآه این جهان دو نیمه است ما هم سه جان کوچک بیتی از شاعر معاصر: حسام عسگری
زندانبان ؛ کسی که زندانیان را محافظت می کرده باشد. ( آنندراج ) . مستحفظ زندان و محبوسین. ( ناظم الاطباء ) . آنکه در محبس مأمور نگهبانی محبوسان است. نگهبان زندان. ( فرهنگ فارسی معین ) . سجان. حداد. دوستاق بان. بندیوان. حارس زندان. محبس بان. دوستاخ بان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . این کلمه در فرهنگستان ایران بجای مستحفظمحبس پذیرفته شده است : و زندان درک اسفل و زندانبان مالک دوزخ. ( سندبادنامه ص 249 ) . ... [مشاهده متن کامل]
دل از دیدار زندانبان سبکبار چو زلف زشت رو زنجیر بیکار. شفیع اثر ( از آنندراج ) .