زندان کردن


    jail
    lock

مترادف ها

prison (فعل)
زندان کردن

can (فعل)
قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن، در قوطی ریختن، زندان کردن، اخراج کردن، توانایی داشتن

lock up (فعل)
زندان کردن

پیشنهاد کاربران

زندان کردن ؛ حبس کردن. محبوس کردن. ( ناظم الاطباء ) . بند کردن. به قید و بند انداختن. و غالباً با عبارت فعلی چون �به زندان کردن � و �در زندان کردن � آید. رجوع به �به � و �در� و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.
جایی که شخص در آزاد نیست و آزادی ندارد و محصور و محدود است نامش زندان است .
زندان کردن یعنی دربند کردن

بپرس