زنا

/zenA/

    adultery
    fornication
    infidelity

فارسی به انگلیسی

زنا با صغیر
statutory rape

زنا با محارم
incest

زنا دادن
to commit adultery, said of a woman

زنا کردن
fornicate, to commit adultery

زنا کردن با محارم
incestuousness

زنا کننده
adulterer

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ واژه های اوستا
واژه ی زنا از ریشه ی واژه ی ژنا فارسی هست ژ به ز تغییر کرده هست.
لینک کتاب پایین قرار می دهم دوستان بروند ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

زنازنازنازنازنا
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
جندگی. حیزی. ( خیزی )
واژه زنا
معادل ابجد 58
تعداد حروف 3
تلفظ zenā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: زناء] ( فقه )
آواشناسی zenA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
( fornication ) : پیوند ژادمند میان زنان و مردان با یکدیگر بی پیمان زناشویی.
برابر پارسی این واژه: جِهمَرزی.
واژه زنا عربی است پارسی آن می شود اباحه گری این واژه یعنی اباحه گری صد درصد پارسی است.
یعنی یه مرد و یه زن نا محرم باهم یه کاری میکنن که بچه دار میشن
سایه پرستی . [ ی َ / ی ِ پ َ رَ ] ( حامص مرکب ) کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. ( برهان ) ( شرفنامه ) ( انجمن آرای ناصری ) . || سایه دوستی . با سایه بسر بردن :
سایه پرستی چو کنی همچو باغ
سایه شکن باش چو نور چراغ .
نظامی .
|| زنا. ( ناظم الاطباء ) .
زنا:
عبارت است از جماع مرد و زنی که علقه زوجیت بین آن ها نبوده و از موارد وطی به شبهه نیز نباشد. ( ماده221 ق م ا )
بلایگی. [ ب َ ی َ / ی ِ ] ( حامص ) زنا و روسپی گری : گویند که آن زنی بوده است پادشاه و بلایگی کرد. و هر شب مردی آوردی و بامدادبکشتی. ( ترجمه تفسیر طبری ) . و رجوع به بلایه شود.
سر بکردن. [ س َ ب ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سر بکردن زنی با مردی ؛ تباهی کردن با او. ( یادداشت مؤلف ) : گفت او را یک بار گرفتم و با هندویی سر بکرد و بگریخت. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ) .