زمخت

/zomoxt/

    coarse
    gross
    rude
    boorish
    crass
    crude
    crusty
    earthy
    gritty
    heavy-handed
    homely
    indelicate
    inelegant
    masculine
    primitive
    rank
    ribald
    rough
    rugged
    rustic
    uncouth
    cracked
    craggy
    rough-and-ready

فارسی به انگلیسی

زمخت شدن
coarsen

زمخت و گردن کلفت
burly, gross

زمخت کردن
coarsen, roughen

مترادف ها

hard (صفت)
خسیس، سفت، ژرف، سخت، دشوار، سخت گیر، فربه، زمخت، قوی، شدید، سنگین، پینه خورده، مشکل، معضل، نامطبوع، پرصلابت، قسی

raucous (صفت)
ناهنجار، خشن، زمخت، خیلی نامرتب

rough (صفت)
ناهنجار، درشت، خشن، سترگ، زمخت، زبر، نا هموار، حدسی

coarse (صفت)
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر

gross (صفت)
زشت، درشت، بزرگ، انبوه، وحشی، بی تربیت، ستبر، زمخت، شرم اور

rude (صفت)
زشت، تجاوز به عصمت، جسور، ابدار، گستاخ، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، خشن در رفتار، نا هموار، خام، غیر متمدن

tough (صفت)
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند

incult (صفت)
ناهنجار، بایر، زمخت، کشت نشده، نتراشیده

rugged (صفت)
سخت، تنومند، زمخت، شدید، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، بی تمدن

impolite (صفت)
بی ادب، بی تربیت، خشن، زمخت، غیر متمدن

churlish (صفت)
بی تربیت، خشن، زمخت، خشن و رذل

blowsy (صفت)
خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت

blowzy (صفت)
خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت، شلخته

crude (صفت)
زمخت، خام، ناپخته

clumsy (صفت)
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده

heavyset (صفت)
کلفت، زمخت، چهارشانه، جامد، کلفت و کوتاه، سخته

hoarse (صفت)
خفه، خشن، زمخت، گرفته، خشن و ضعیف، خیلی نامرتب، خرخری

crass (صفت)
درشت، کودن، زمخت

پیشنهاد کاربران

زمخت: همتایان دیگر این واژه ی پارسی:
نرگان nargān، نرک narak ( دری )
شدل ŝadal ( خراسانی )
استبدی estabdi، استمب estamb ( سغدی )
درشت
crass
زمخت ؛zomokht ، در گویش شهربابکی به معنی تلخ وبدمزه بکار می رود، وبیشتر در مورد خوراکی بکار می رود، گر چه آن را به خلق و خوی انسان هم اطلاق کنند، آدم تلخی هست ، یعنی شخص بد خلقی است ، و آدم زمختی هست ، یعنی فرد خیلی بد اخلاقی است
نخراشیده
در زبان ایل عرب خمسه فارس به معنی محکم و مقاوم هست.
بچه زمختی هست= بچه محکم و مقاومی هست
پارچه ضمخت = پارچه مقاوم، با استحکام
در زبان لری بختیاری به معنی
سفت. زبر. زبان نفهم. ضخیم
Zomoxt
پوس زمختی داره::پوست
ضخیمی دارد
آدم زمختیه::آدم زبان نفهمی
است

بپرس