زلزله

/zelzele/

    earthquake
    temblor

فارسی به انگلیسی

زلزله ای
seismical, seismic

زلزله دریایی
tsunami

زلزله زده
stricken by earthquake, victim of earthquake

زلزله سنج
seismograph or seismometer, seismograph

زلزله شناس
seismologist

زلزله شناسی
seismology

مترادف ها

earthquake (اسم)
زلزله، زمین لرزه

temblor (اسم)
زلزله

seism (اسم)
زلزله

پیشنهاد کاربران

سلیم
زلزله: لرزاننده که معمولن به لرزاننده زمین زلزله می گویند، هنگامیکه یک کودک بیشتر از توانش شلوغ بازی در می آورد را به زلزله مانند می کند یعنی کسی که لرزاننده ست و خانه را به سرش می کشد یا خانه را هفت خانه می کند.
معنی زلزله عربی بوهمن است و فروریزی بهمن را از بوهمن گرفته اندوالا به زلزله بهمن هم میتوان گفت واین نام از برهمن موکل زلزله گرفته شده استوبیت ذیل از غزل حاج ملاهادی اسرار سبزواری که به بوهمن اشاره دارد
...
[مشاهده متن کامل]

چون نهد در رزمگه پا خصم را
دربنای هستی افتد بوهمن
غزل شماره 141فیلسوف مشرق زمین حاج ملاهادی اسرار سبزواری

زلزله: همتای پارسی این واژه ی عربی، تایُژ tAyož است که در اوستایی تئُژی taōži می باشد.
لرزه=لزه=زله=زلزله.
جوادشجاعی
به کُردی جنوبی یا پَهلَوانی ( کرمانشاهی، ایلامی، کَلّهُرّی. . . ) = زَیو رِکه، زَیو لَرزَه
🕋 ترتیب سوره های قرآن کریم:
1 ) سوره فاتحه ( حمد )
2 ) بقره
3 ) آل عمران
4 ) نساء
5 ) مائده
6 ) انعام
7 ) اعراف
8 ) انفال
9 ) توبه ( برائت )
10 ) یونس
11 ) هود
12 ) یوسف
...
[مشاهده متن کامل]

13 ) رعد
14 ) ابراهیم
15 ) حِجر
16 ) نحل
17 ) اِسراء ( بنی اسرائیل )
18 ) کهف
19 ) مریم
20 ) طه
21 ) انبیاء
22 ) حج
23 ) مؤمنون
24 ) نور
25 ) فرقان
26 ) شعراء
27 ) نمل
28 ) قصص
29 ) عنکبوت
30 ) روم
31 ) لقمان
32 ) سجدة
33 ) احزاب
34 ) سبأ
35 ) فاطر
36 ) یس
37 ) صافات
38 ) ص
39 ) زمر
40 ) غافر
41 ) فصّلت
42 ) شوری
43 ) زخرف
44 ) دخان
45 ) جاثیه
46 ) احقاف
47 ) محمد
48 ) فتح
49 ) حجرات
50 ) ق
51 ) ذاریات
52 ) طور
53 ) نجم
54 ) قمر
55 ) الرحمن
56 ) واقعه
57 ) حدید
58 ) مجادله
59 ) حشر
60 ) ممتحنه
61 ) صف
62 ) جمعه
63 ) منافقون
64 ) تغابن
65 ) طلاق
66 ) تحریم
67 ) مُلک
68 ) قلم
69 ) حاقه
70 ) معارج
71 ) نوح
72 ) جن
73 ) مزّمّل
74 ) مدثر
75 ) قیامه
76 ) انسان
77 ) مرسلات
78 ) نبأ
79 ) نازعات
80 ) عبس
81 ) تکویر
82 ) انفطار
83 ) مطففین
84 ) انشقاق
85 ) بروج
86 ) طارق
87 ) اعلی
88 ) غاشیه
89 ) فجر
90 ) بلد
91 ) شمس
92 ) لیل
93 ) ضحی
94 ) شرح
95 ) تین
96 ) علق
97 ) قدر
98 ) بینه
99 ) زلزله ( زلزال )
100 ) عادیات
101 ) قارعه
102 ) تکاثر
103 ) عصر
104 ) همزه
105 ) فیل
106 ) قریش
107 ) ماعون
108 ) کوثر
109 ) کافرون
110 ) نصر
111 ) مسد
112 ) اخلاص ( توحید )
113 ) فلق
114 ) ناس

زلزله وسیل وآتشفشان دیده وبه مصیبت ومهلکت منجر شده؛ یکی ازمصادیق بارز مسکین بودن.
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً
زلزله، یعنی زمین لرزه، تکان خوردن گسل ها
شمس و لیل و ضحی پای کارند همه
تا شـــــرح تیـــن و علَـــــق بنــگارند همه
کاش حق را قدر بینه طلب می کردند
چون زلـــزلـــــه در بـــــند عادیاتند همه
زلزله
در پهلوی بوم چندگ امده -
چه بدبختی است که برخی بی دانش هر سخنی چرت میگویند و دگران نیز ان را لایک میکنند که دل دل کردن چه پیوندی با لرزه دارد - نادانی تا کی ؟ دگری نیز که بومن را شنیده انرا بهمن نوشته و ندانسته که بَه من چیز دگر است و بوم هن از بوم می اید و مثن بوممثن و مثن و مهن جنبش است به پارسی کهن - پارسی این وازه بومهن است و ان واژه ای کهن و پارسی است از بوم و مهن ( مهن =جنبش ) دو میم چون بهم رسیدند یکی شد
...
[مشاهده متن کامل]

یکی بومهن خیزد از ناگهان
بر و بومشان پاک گردد نهان
فردوسی
برآمد یکی بومهن نیمشب
تو گفتی زمین دارد از لرزه تب
پر از بومهن شد سراسر جهان
ستاره هویدا و گردون نهان
اسدی
از پریزت چنان بلرزد کوه
که زمین بومهن بلرزاند
علی فرقدی
چون نهد در رزمگه پاخصم را
در بنای هستی افتد بومهن
سبزواری

جمع زلزله = زلازل. [ زَ زِ ] ( ع اِ ) بلاها. سختی ها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || ج ِ زلزله. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
بلرزند از نهیب او نهنگان
بلرزد کوه سنگین از زلازل.
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری.
از شکل بروج و از منازل
افتاده سپهر در زلازل.
نظامی.

پس لرزه، زمین لرزه
زلزله= بهمن بوهمن بوهمین و برهمن و دیو شیطان بودن چون در اوستای مقدس هر عوامل طبیعی یک موکلی داشته است و لذا نوکل بدی هارا برهمن نیگفته اند و یا شاید نام برهمن بوهمن بوده چون ما متاسفانه غیر حجاری بیستون
...
[مشاهده متن کامل]
لوح منشور کوروش که آنهم در زیر خاک بوده با ستونهای تخت جمشید که در زمان پهلوی کاوشگران از زیر خاک بیرون کشیدند هیچ مدرکی نداریم و حضرت حکیم فردوسی بعداز سیصد سال از اقوال مردم توانست چنان گنج گرانی بنام شاهنامه را رقم بزند حال بوهمن یا برهمن فرقی نمیکند و باید دل به شعر حافظ بندیم بعضی شکسته خوانند بعضی نشسته خوانند چون خواجه نیست اکنون گم کرده مدعا را

زمین لرزه
در لرزش به معنی رقص ویبره ملودی زبان
واژه ی زلزله اربی نیست. . . . واژه زلزله گویشی دیگر از واژه دلدله است که در آن دل به معنای تکان دادن است. بدل شدن د به ز در واژگان دمان - زمان و پدیرفت - پذیرفت نیز دیده میشود. افزون بر این ترکیب آشنای
...
[مشاهده متن کامل]
دل دل زدن به معنای لرزیدن و تکان خوردن است همانطور که در کوردی و لوری دلک delek دادن به معنای هُل دادن تکان دادن است. دانستنی است دل به معنای تکان همخانواده نیست با واژه دل به معنای قلب زیرا این یکی پس از چندین بار بدل شدن آواها از واژه سنسکریت زارت - هارت heart به دست آمده است.

طبق داستان های ارمنستانی وقتی که ژ اِ ژ آله حرکت می کند ابر سیاه می شوند باران می آید و هندو کله ظهور می کند
تکانش
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
تایوژ ( اوستایی: تَئُژیَ )
سِپاندیت ( سنسکریت: سْپاندیتَ )
سِپایات ( سنسکریت: سْپْهایات )
اودویگ udvig ( سنسکریت: اودوِگَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس