زرق

/zarq/

    hypocrisy
    deceit

فارسی به انگلیسی

زرق و برق
flashiness, glamorization, grandiosity, luster, pomp, show, showiness, tinsel, veneer, razzle-dazzle, glitz, heraldry, pizazz, pizzazz, gaiety, panache, razzmatazz
gaudiness

زرق و برق بیهوده
pageantry

زرق و برق دار
gaudy, garish, tawdry

پیشنهاد کاربران

زرق به معنای مدفوع هم در کتاب قانون بوعلی استعمال شده است. ایشان در مسمومیت با تخم حربا گفته باید به بیمار زرق باز ( مدفوع شاهین ) در شراب داده شود تا استفراغ کند.
( القانون فی الطب، ج ۴، دار احیاءالتراث العربی، ص ۱۵۵ )
دورویی
زرق= پرتو نوری فریبکارانه
زرق = دروغ ، فریب، دورنگی ، نشان دادن چیزی به بیش از اندازه خودش

بپرس