زخم فربه. [ زَ م ِ ف َ ب ِه ْ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زخم درشت. ضربه بزرگ. ضربه ای که اثری عمیق و نشانی نمایان از خود بر جای بگذارد. زخم عمیق :
گرسنه چو با سیر خاید کباب
بفربه ترین زخمی آرد شتاب.
... [مشاهده متن کامل]
نظامی.
رجوع به زخم تیز شود. || زخم فربه شدن ؛ عیاق شدن زخم. التیام یافتن جراحت. بهم آمدن و گوشت آوردن ریش . رجوع به زخم شود.
گرسنه چو با سیر خاید کباب
بفربه ترین زخمی آرد شتاب.
... [مشاهده متن کامل]
نظامی.
رجوع به زخم تیز شود. || زخم فربه شدن ؛ عیاق شدن زخم. التیام یافتن جراحت. بهم آمدن و گوشت آوردن ریش . رجوع به زخم شود.
زخم تیز. [ زَ م ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از زخم عمیق. ( غیاث اللغات از بهار عجم ) . کنایه از زخم فربه. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) . رجوع به زخم فربه شود.