زخم زبان زدن


    blister
    cut
    lash
    tongue-lash

فارسی به انگلیسی

زخم زبان زدن به شوهر
henpeck

مترادف ها

pique (فعل)
تحریک کردن، زخم زبان زدن، بالیدن

belabor (فعل)
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن

belabour (فعل)
شلاق زدن، سخت زدن، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، با دقت روی چیزی کار کردن

rebuke (فعل)
زخم زبان زدن، سرزنش کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، توبیخ کردن، سرکوفت دادن

lambast (فعل)
زخم زبان زدن، تازیانه زدن

lambaste (فعل)
زخم زبان زدن، تازیانه زدن

swinge (فعل)
زخم زبان زدن، قایم زدن، بدور چیزی چرخیدن

tongue-lash (فعل)
زخم زبان زدن، سرزنش کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس