زِبِل: [ اصطلاح در تداول عامه ]زیرک ، هوشیار، زرنگ . ( ( سهراب گفته بود "زن بدون چروک زیر چشم مثل شراب یک ساله ست . به درد نخور . " آرزو که برای شیرین تعریف کرد ، شیرین خندید که "عجب زبل " آرزو نخندید . ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 142. ) )
زبلیدن = زبل شدن/زبل بازی ذرآوردن. زبلاندن = زبل کردن.