blaze
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن
زبانه کشیدن، شعله زدن
مغلوب کردن، زبانه کشیدن، تازیانه زدن، لیسیدن، زبان زدن
زبانه کشیدن، از جا در رفتن، باشعله نامنظم سوختن
پیشنهاد کاربران
شعله زدن. [ ش ُ ل َ / ل ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زبانه زدن. مشتعل شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) . شعله ورشدن. مشتعل گشتن. برافروختن. روشن شدن :
گر آتش سیاست تو شعله ای زند
گردون از آن دخان شود اختر شرر شود.
... [مشاهده متن کامل]
مسعودسعد.
طرفه مدار اگر ز دل نعره بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد.
سعدی.
آفتاب حسن او تا شعله زد
ماه رخ در پرده پنهان میکند.
سعدی.
|| سوزاندن. شعله ور ساختن :
هست از حجر و شجر دو آتش
یک شعله زن و جهان برافروز.
خاقانی.
رشک اخگر شده اشک از تف نظاره ما
شعله در بال سمندر زده فواره ما.
ظهوری ( از آنندراج ) .
گر آتش سیاست تو شعله ای زند
گردون از آن دخان شود اختر شرر شود.
... [مشاهده متن کامل]
مسعودسعد.
طرفه مدار اگر ز دل نعره بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد.
سعدی.
آفتاب حسن او تا شعله زد
ماه رخ در پرده پنهان میکند.
سعدی.
|| سوزاندن. شعله ور ساختن :
هست از حجر و شجر دو آتش
یک شعله زن و جهان برافروز.
خاقانی.
رشک اخگر شده اشک از تف نظاره ما
شعله در بال سمندر زده فواره ما.
ظهوری ( از آنندراج ) .
لیس زدن، زبانه کشیدن
شعله های آتش بر هیزم ها زبانه می کشیدند.
ساختمان ها هنوز متزلزل بودند و شعله ها سر به فلک می کشید.