ساختنِ یِک زبانِ نو هم سخت است!
بِدرود!
زبان را باید
۱_ایرایشی.
۲_ویرایشی.
آموخت. "آیا؟!. " our we can learn it without stracture ands
classroom.
امروزه روز در جهان تاخت وتازه فرهنگها در دهکدهء جهانی آغاز شده است وهر فرهنگی بر پایهء زبان خود به دست داده می شود و برای همین است که فرهنگ واژگان در پنج قارّه به سوی کشورها روند یافته است پس کار ما این
... [مشاهده متن کامل] است که زبان خود را با واژه پردازی پاک نگاهداریم و مانند ایرایش که از زبان آلمانی وانگلیسی ت لاتینی ویونانی درس هستند وبه هر زبانی درس گفته می شوند باید فرهنگها راشناخت و زبان خود را با واژه پردازی توانمند ساخت پس هر چند زبانها و فرهنگها جهانی گردند زبانها باید با زبان شناسی و نگاهداری زبان ساختار خود را داشته باشند وبه دیگر واژه ها نیامیزند تا ارزش زبانی وفرهنگی خود را داشته باشند.
کلمه ی زبان که اصلی ترین کلمه در عالم زبان شناسی مرتبط با همین کلمه می باشد و عالم ماده و معنا از همین کلمه و عضو وجودی ما قابل درک می شود به لحاظ مادی عضوی از اعضای بدن برای ایجاد آوای حروف و تشکیل کلمات و ایجاد امکان گویش توسط زیپ شدن حروف به همدیگر و ایجاد کلمات زیبا می باشد. زبان معنا و مفهوم بیرونی و درونی ما در عالم هستی را با ایجاد آوای کلمات برای درک عالم هستی و هدف زندگی در این عالم را آشکار می کند. و فکر انسان را به کار می اندازد و از کفر و پوشاندن حقایق نجات می دهد به طوری که اگر چندین گروه جهت تحقیق در همین مورد ایجاد گردد و نتیجه تحقیقاتشان برای همدیگر برای نقد بهتر به اشتراک گذاشته شود بسیاری از علوم پنهان در باطن هستی در ذهن ما آشکار و در عالم کاربردی قابل استفاده می شود. و باعث می شود بشر بهتر بتواند زبان خداوند متعال و زبان عالم طبیعت و زبان همدیگر را بفهمد و درک کند و از تاریکی و تحریفات تاریخ نجات پیدا کند و اصرار بر درستی تفسیرهای شخصی از مسایل و تقابل با همدیگر کنار برود. و از گرفتاری تفرقه های نژادی و زبانی و قومی و دینی و ملیت ها رهایی پیدا کند. به گونه ای که اگر این مقوله درک نشود سه نفر که به زبان فارسی باهم صحبت می کنند حرف هم رو نمی فهمند تا چه برسد به اینکه زبان دومی هم در ایجاد ارتباط با نگارش های متفاوت در این بین وجود داشته باشد. در واقع اینطور هم می شود گفت که رفتارهایی که از انسان سر می زند از گفتارش و گفتارش از پندارش می باشد. اینکه ما چه چیزی از عالم هستی و معنای هستی فهمیدم مرتبط با همین مقوله زبانشناسی می باشد. اگر هم به عنوان مثال از این کلمه ی زبان در کلمات دیگر برای درک بهتر مفهوم این کلمه بیاوریم می توانیم از کلماتی از قبیل زبان زبون زیبایی زیب زبانه نبض زنبور زُنبدین جُنبیدن مثال بزنیم که در ابعاد مختلف ایجاد مفهوم کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
زمانی بزرگان وادی ادب و هنر زبان یک حماسه و یا صحنه ای بیرون از وجود درونی ما را با جمله بندی های موزون و آهنگین و زیبا آن را برای کسانی که آن صحنه و حماسه را نمی توانستند ببینند به تصویر می کشیدند حال آنکه رویه باطن و ذات حروف و کلمات عکس این رویه را در کار دارد و حروف و کلمات با آوای خودشان و ذاتی که در درونشان نهفته است به ما می گوید که چه صحنه و حماسه ای را در عالم هستی خلق کنیم. در واقع همانطور که انسان ها روابط فامیلی و خانوادگی باهم دارند کلمات نیز از این قائده مستثنی نیستند. همانطور که انسانها با روابط فامیلی و خانوادگی این امکان وجود دارد در نقاط مختلف کره زمین زندگی کنند کلمات هم همینطور هستند. یک کلمه ممکن است از یک بُعد در کشور ما در حال استفاده باشد و یک کلمه دیگر از خانواده خودش در یک کشور دیگر در حال استفاده باشد. مثل ریال که واحد پول کشور ما می باشد و متأسفانه آبرو و اعتباری برای این کلمه در کشور ما وجود ندارد و کلمه ریئل به مفهوم حقیقی، واقعی، ذاتی، که در زبان لاتین در حال استفاده می باشد. اگر هم از کلمات هم خانواده ی کلمه ریال مثال بزنیم به کلماتی از قبیل ریال ریئل رلیجن ریلیز ریئلم رویال خواهیم رسید. در واقع چیزی که بنده حقیر در عالم هستی مشاهده می کنم خداوند متعال وجود خودش را در سه بُعد جاری کرده است. کلام ماده دین. کلام که با تکامل فکری انسان مرتبط هست و باعث کامل شدن و به کمال رسیدن و کلیم شدن انسان می شود. و ماده که شاخه ی نژاد و ژنتیک در این کلمه قابل درک است و مقوله ی بعدی قوانین اخلاقی و رعایت حدود و اندازه ها تحت عنوان دین که حدود و بایدها و نبایدها را به صورت داینامیک جهت دانایی و ایجاد تمدن و مدینه فاضله ایجاد می کند.
لری بختیاری
زُو:زبان در دهان
بُرچ:زبان تکلم
واژه زبان
معادل ابجد 60
تعداد حروف 4
تلفظ zabān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان›
مختصات ( زَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی zabAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان عامیانه
زَبان
ریشه شناسی و واکاویِ زَبان :
زَبان : زَ - بان
زَ - : پیشوند به مونه ی به سوی بیرون که به چهرهای :
آز ، اَز ، زا ، زُ هم به کار می رود همریشه با out انگلیسی و aus آلمانی
بان : همان بانگ پارسی و phone لاتین به مینش سِدا ، آواز است.
... [مشاهده متن کامل]
پس زَبان صوتی / سُوتی یا سدایی است که از دهان بیرون می آید.
کرمانجی و سورانی: زِمان
کردی جنوبی: زووان
زبان: مانندِ کردی، آذری، فارسی، عربی، بلوچی، گیلکی. . .
گویش: مانندِ ( کردی ) جنوبی، مرکزی. . .
لهجه: مانندِ ( کردی ) کرمانشاهی، ایلامی، کلهری، پهله ای، سورانی، اردلانی، جافی، موکریانی، هرکی. . .
زبان = گویش
زبان بلیغ ومفهوم؛ در حال افول وتنزّل ونابودی!
بلاغت بیان "زبان" در طول تاریخ تنزّل کرد وبه فراموشی خواهد رسید!
وابستگی ودلبستگی به رسانه های تصویری؛ کلّا "زبان"را به نابودی کشیدشد. وبجز تفاله از "کلمات" نخواهد ماند.
... [مشاهده متن کامل]
وبجای نوشتن وگفتن ونقل مطالب و. . . با تکان دادن چشم یا تحریک مشاعر ذهنی تا حسگرهای
الکترونی به ترجمه پردازش انتخاب حواس . . . جاگزین زبان وگفتار ونوشتار خواهد شد ودر حال
حاضر مُحقّق شد، أمّا گسترش نشد؛ چون أوّل راه است.
( مانند افزایش توان معلولها برای مّصاحبه واستفاده از اینترنت وابزار وغیره )
وبجای بیان کلمات یا جملات ( زبان ) از تصاویر منتخب وگزینه شده واستفاده وبدل خواهدشد.
وتسلّط بر بشریّت کامل ومحقق میشه. ( بردگیء تکنولوژی ) .
"علّمه البیان"
زبان در دهان می جرخد ذکر کلام است
این حیوان سخن گوست زه دیگر حیوانات جدا است
کلام نیک زه نفس پاک جاریست
کلام بد زه نفس پلید ساریست
کلام نیک چون درخت ریشه در خاک پر بار است
زبان بد چون درخت ریشه در خاک بی بار است
... [مشاهده متن کامل]
کلام نیک زه سر چشمه ادب دل سپار است
کلام بد زه بیخ و بوم زه اخلاق بی عار است
کلام نیک زه هر ابعادش محبت سر ریز است
کلام بد زه هر سویش اهانت لب ریز است
کلام نیک ثبات در روح وروان است
کلام بد زه پریشانی روح و روان است
زبان بد نشان از روح بد سرشت است
زبان نیک جلوئی از روان نیک سرشت است
پارسی زبانت را زه بد گویی نگه دار
تا بوی عطر سوسن ومریم و لاله آید از زبان دیگر
زبان به سنگسری زبون ( zebon ) کلوم ( kelom ) حرف ( herfe )
شمشیر گوشتین ؛ کنایه از زبان باشد. ( انجمن آرا ) ( از مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) .
( زوو ) در زبان لری به معنی زبان .
زبان
۱:
زبان = خزانه و یا بانگ آواز اهلی و یا اداره امواج هستی.
زبان از نامش پیدا است که ( زنده جان ) است که در پس خود پسوند ( ان ) دارد.
مانند: واژگان، لغات.
آواز که از دهان ما بیرون می آید یک چیز مهم است که بر پیدایش و آفرینش در هستی میشود.
... [مشاهده متن کامل]
در دین نماز هم از برای همان ساخته شده است تا آواز اهلی و یا امواج خوب را اداره و ترتیب و منظم سازد.
ژبان
ژبه
زبان
زبه
ژوند
زنده
زندگی
زبان
زبان = زب، بان ( زبّان ) .
زب = ز، به
ز = زندگی
به = بهتر
بان = ماندن
زبان = خوبی و زیبایی و نرمی و آهستگی به جاه گذاشتن.
زبان دهن ( توته گوشت ) .
زبان = دستگاه و یا آله موسیقی مغز که هستی را به شور می آورد.
زبان = دستگاه و یا آله فرستادن و اداره امواج هستی.
زبان گوشتی که در دهن داریم مانند یک دستگاه و یا ماشین است که مغز با آن امواج هستی را نظم می بخشد.
زبان ما مانند یک آله موسیقی است که باید ( نیک، درست، پاک، نرم، شیرین، آهسته و مهربان ) به کار رود.
هر آواز که از دهن ما بیرون میشود در آینده ما اثر مهم دارد و هر آنچه ما میگویم وز دهان ما بیرون میشود واپس به ما می آید.
مانند:
من افغانم.
در افغانستان مردم در جادو گرفتار اند و همیش میگویند ( مرگ بر دولت ) وز همین مرگ بر دولت گفتن است که ( دولت و یا سرمایه ) از مردم فرار میکند، زیرا که مردم از هستی چنان میخواهند ( مرگ بر دولت ) یعنی مرگ دولت و یا سرمایه و دولت میمیرد.
زبان ریس اداری همه هستی است و میباشد.
مردم ایران.
مردم ایران زبان ( لشم ) دارند.
کفش پایتم
خاک پایتم
فدایت شوم
بادار هستی
این سخنان شرم آور مردم را لشم و چاپلوس میسازد و همت را از بین میبرد.
کفش پایم هستی
خاک پایم هستی
فدایم شوید
دردم بر سر تان
بادار تان هستم
نخست نیاید چتیات گفت و گر گفت باز باید خود را خوب و بهتر و شاد و مست گفت.
زبان تان را نیک و سرشار و مهربان به کار برید.
سر زبان داشتن ( اصطلاح ) =
خوب سخن گفتن ، خوب حرف زدن ، سخنور بودن ، خجالت نکشیدن در سخن گفتن ، قبولاندن سخن و صحبت خود. ( ماخوذ از پیشنهاد کاربران )
زبان یکی از اعضای بدن:ماهیچه ای است که به جویدن و مخلوط شدن غذا با بزاق دهان کمک میکند🙏
زبان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی زبان می نویسد : ( ( زبان در پهلوی در ریخت zuwān و ازوان uzwāb به کار رفته است. ) )
سه پاسِ تو چشم است وگوش و زبان؛
کزین سه رسد نیک و بد بی گُمان
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 185 )
... [مشاهده متن کامل]
زبان بی زبانی: زبان حال.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۲۰ ) .
زبان را گروگان کردن: حالت مبالغه آمیز زبان دادن، در زبان امروزی قول دادن، قول مردانه دادن، کنایه از سوگند، پیمان کردن
پیشنهادی:زبان ( عضو بدن ) :هزوا در اوستا.
زبان ( مجموعه یک شیوه گفتار ) :پیشنهاد من برابر است با سازهزوا
Language
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)