زاب

/zAb/

    fountainhead
    spring

مترادف ها

quality (اسم)
صفت، نهاد، جنبه، وجود، نوع، چگونگی، کیفیت، خصوصیت، چونی، زاب

پیشنهاد کاربران

دوستان خردمند و بزگوار من، من خودم در نوشتارهای پارسی بسیار گشتم که ببینم به جای ( صفت، وصف، حالت ) در زبان پارسی چه گفته اند.
واژه ی زاب یا فروزه را ندیدم: ) نمی دانم از کجا است.
لیک در کشف المحجوب که یک نوشتار پارسی است بسیار دیدم که واژه ی نشان را به جای ( صفت، وصف، حالت ) بکارمی برد.
...
[مشاهده متن کامل]

چنان که: خدا از نشان ( وصف، صفت، حالت ) آفریدگان به دور است.
یا: نشان آفریده را به خود گرفت.
در شاهنامه نیز نمونه های پرشماری را دیدم که نشان به جای ( وصف، صفت، حالت ) بکاررفته است چنان که: نشان او در جهان پراگنده شد: یعنی وصف و آوازه ی او در جهان پراکنده شد.
در دانشنامه ی علایی هم دیدم که نشان دادن را به جای ( توصیف ) کردن بکاربرده است.
من هنوز کمی دودلی دارم، پیشنهادهای دیگران را هم می خوانم، اگر کسی پیشنهاد بهتر دارد بگوید.
پارسی را پاس بداریم. . .

این واژه پارسی نیست ساخته ی گروه آذرکیوانیان و دساتیری است که شوربختانه - مانند صدها واژه ی دساتیری دیگر - ناآگاهانه در فرهنگ برهان آمده و از آن جا به دیگر فرهنگ ها راه یافت.
برابر پارسی صفت واژه هایی چون : ویژگی، چگونگی و کواسه یا کواشه است. برابر صفت در دستور زبان پارسی : گزار یا گون واژه آمده .
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس