ریز

/riz/

    tiny
    very small
    microscopic
    fine
    in fine grains
    in fine drops
    details
    diminutive
    micro-
    mini-
    minute
    pint-size
    wee

فارسی به انگلیسی

ریز اقلام
breakdown, tally, schedule

ریز الکترونیک
microelectronics

ریز اندام
petite, dwarf, midget

ریز اندامگان بیماری زا
pathogen

ریز بافت
superfine, fine-woven, close

ریز بخش
subdivision

ریز بخش سازی
subdivision

ریز بخش کردن
subdivide

ریز برگه
microfiche

ریز برمان
microsurgery

ریز بینانه
fine, microscopic, minute, superfine

ریز پاندا
panda

ریز پردازنده
microprocessor

ریز پشه
fruit fly, midge

ریز تراشه
microchip

ریز تگرگ
sleet

ریز رو گیر
miniature

ریز ریز
minced, chopped, splintery

ریز ریز کردن
shred, to mince, to crumble

ریز ریشه
rootlet

مترادف ها

list (اسم)
کنار، صورت، ریز، نرده، سیاهه، فهرست، جدول، کجی، شیار، سجاف، فرد، میدان نبرد

pony (صفت)
ریز، ریزه

teeny (صفت)
ریز، کوچک، ریزه، ناچیز

minikin (صفت)
ریز، کوچولو، خرد، ظریف

snippety (صفت)
ریز

weeny (صفت)
ریز، کوچک، بی اهمیت

small (صفت)
پست، خفیف، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون

little (صفت)
پست، مختصر، ریز، کوچک، کوتاه، خرد، بچگانه، اندک، قد کوتاه، کم، جزئی، معدود، ناچیز، حقیر، درخور بچگی

fine (صفت)
خوب، خوشایند، ریز، نازک، عالی، لطیف، ظریف، فاخر، نرم، شگرف

atomic (صفت)
اتمی، هستهای، تجزیه ناپذیر، ذره ای، ریز، مربوط به جوهر فرد

tiny (صفت)
ریز، کوچک، کوچولو، ریزه، خرد، ناچیز، بسیار کوچک

minute (صفت)
ریز، کوچک، جزئی، بسیار خرد

wee (صفت)
ریز، اندکی، لحظه ای

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ریزریزریزریز
فتات
ریز به ریز : با تمام جزایات
با توجه به لغت نامه صالی ( خودم ) :
ریز یعنی همه ی صفات خوب و شایسته ( پس میشه گفت منشا تمام ریزی ها خداست )
ریز یعنی همه چیزای قشنگ
توصیف آدمایی که انگار از بهشت اومدن
و توصیف چیزایی که انگار از بهشت اومدن
...
[مشاهده متن کامل]

انگیزه و امیدی برای زندگی
اتم ها تا کهکشان ها و دنیای ناشناختشون
مثلا:کیوتیای دنیا/رنگای پاستیلی/بوی خاک نم زده بعد بارون و و و

باتوجه به لغت نامه صالی ( خودم ) :
ریز یعنی تمام صفات خوب و شایسته ( میشه با این توصیف گفت خدا ریزه )
همه چیزای قشنگ
توصیف اخلاقایی که انگار بهشتین
و توصیف چیزایی که انگار از بهشت اومدن تا دنیارو رنگی تر کنن. ^^
...
[مشاهده متن کامل]

اتم ها و دنیایی که ما ازش خبر نداریم
انگیزه و امیدی برای زندگی
مثلا:بوی خاک نم زده، همه حسای خوب، کیوتیای دنیا، رنگای پاستیلی و و و

rez
در کوردی به معنای" احترام "است
ریز گرتن:احترام گذاشتن
به ریز:محترم
در نام "تبریز" یعنی چشمه
تب ( گرما ) ریز ( چشمه ) = چشمه آب گرم
منطقه ای در 35 کیلومتری جنوب غربی اصفهان که از سال 1324 مرکز شهرستان لنجان بود. این شهر در سال 1336 به زرین شهر تغییر نام داد