ریخت

/rixt/

    figure
    form
    formation
    lineament
    look
    mien
    shape
    cast

فارسی به انگلیسی

ریخت خارجی چیزی را نشان دادن
contour

ریخت شناسی
morphology

ریخت گیر
plastic

ریخت و پاش
spillage, waste, profuseness, affluence, extravagance, messiness
spillage, waste, extravagance, profuseness

مترادف ها

form (اسم)
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس

shape (اسم)
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت

feature (اسم)
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت

پیشنهاد کاربران

ترکیب، گونه.
این واژه برابر های واژه های بیگانه "شکل، طرح" است و از برابر های دیگر آن می توان "گونه، چهره، رخ" را نام برد.
بدرود!
واژه ریخت
معادل ابجد 1210
تعداد حروف 4
تلفظ rixt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، بن ماضیِ ریختن ) [عامیانه، مجاز]
مختصات ( عا. )
آواشناسی rixt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ریخت از ریشه ی واژه ریختن پارسی است.
واژه ریختن
معادل ابجد 1260
تعداد حروف 5
تلفظ rixtan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: rextan]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

کج کرد
پارسی/آلمانی/انگلیسی
( ریخت، ریختار ) /gestalt، shape، form/Gestalt
بسته به گزاره، می توان به جای Gestalt در زبان آلمانی از واؤگان ( ریخت، ریختار ) بهره برد.
ببخشید معنی تمام ریخت چیہ؟؟!!
ژون
نیکاس، شکل ، ریخت، نقش، رخسار، رخ، قیافه، صورت، گونه، ساختار، چهره

بپرس