رویت

/rowyat/

    sight
    sighting

فارسی به انگلیسی

رویت پذیر
observable

رویت کردن برای نخستین بار
sight

مترادف ها

seeing (اسم)
دید، بینش، مشاهده، رویت، قوه دید

پیشنهاد کاربران

رویـّت
معرفت بعد از فکر و تدبّر. اندیشه در امور. تامّل
" اونک خا چون رای و رویّت و شجاعت و فرّ و هیبت او می دید از صرامت و شهامت او تعجب می نمود".
تاریخ جهانگشای جوینی
ملحوظ افتادن ؛ ملاحظه شدن. دیده شدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) .
چهره

بپرس