روی هم افتادن


    overlap

فارسی به انگلیسی

روی هم افتادن دو خط
cross talk

روی هم افتادن صداها
interfere
interference

مترادف ها

overlap (فعل)
روی هم افتادن، روی هم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن

overlap (فعل)
روی هم افتادن، روی هم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن

پیشنهاد کاربران

بپرس