روی اوردن


    come

پیشنهاد کاربران

به کسی روی آوردن
به چیزی پرداختن
توجه
نگریستن
Turn to somebody
به کسی روی آوردن
اقبال ( کردن ) ؛ روی آوردن. متوجه شدن. ( ناظم الاطباء ) : بر آنچه ستوده عقل و پسندیده طبع است اقبال کنم. ( کلیله و دمنه ) .
- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن :
داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود
یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر.
ناصرخسرو.
در مملکت خویشتن نظر کن
زیرا که ملک بی نظر نباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصرخسرو.
در من نظری بکن که خورشید
بسیار نظر کند به ویران.
خاقانی.
در خطای کسی نظر نکنم
طمع مال و قصد سر نکنم.
نظامی.
ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند. ( گلستان سعدی ) .
بر آن باش تا هر چه نیت کنی
نظر در صلاح رعیت کنی.
سعدی.

رو نهادن
پرداختن به
به سراغ چیزی رفتن، به چیزی پرداختن
به سراغ چیزی رفتن
روی آوردن کنایه از توجه کردن
قبول کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس